نسل آدم‌های آهنی!

در دوره دانشگاه درسی به نام اساطیر یونان و روم داشتیم که حکایت افسانه‌های باستانی بود. عمیق که می‌خواندیش، جالب بود. داستان‌ها، همگی نمادین بودند و با کمی واکاوی می‌توانستی ارتباطی میان آنها و دنیای اکنون پیدا کنی. یکی از داستان‌هایی که برایم بسیار جالب بود و در خاطرم ماند، داستان آفرینش بشر بود. خلاصه و به زبان ساده برایتان قصه‌اش را می‌گویم:

بعد از آفرینش سایر مخلوقات، سرانجام انسان در پنج نسل آفریده شد. خدایان یونان با استفاده از فلزات مختلف آزمایش می‌کردند، تا متوجه شوند جنس کدام بشر بهتر است! نسل اول نسل برتر بود و از طلا ساخته شده بود. نسلی میرا بودند، اما بعد از مرگ روح آنها زنده می‌ماند و به حیات ادامه می‌داد. در طول زندگانی مانند خدایان در آسایش و آرامش زندگی می‌کردند و غم و اندوه هرگز بر آنها راه نداشت! از درد و رنج به دور بودند و کار و زراعت آنها بدون زحمت زیاد، پررونق بود. نسلی پرجمعیت بودند و محبوب خدایان. به هنگام سختی روح آنها خالص و پاک بود و به کمک یکدیگر می‌شتافتند و از یکدیگر محافظت می‌کردند.

نسل دوم از جنس نقره ساخته شد. هوش کمتری داشتند، و خودشان به یکدیگر آسیب می‌زدند. بعد از مرگ، روح آنها بر خلاف نسل قبل ادامه نداشت و همان جا می‌مرد.

نسل سوم از جنس برنج (آلیاژ برنج) بودند. کاملاً پست‌تر از نسل‌های قبل و انسان‌هایی بد و خشونت طلب بودند. آنها خودشان با دست خود یکدیگر را نابود می‌کردند.

نسل بعد که ادامه نسل جنگنده پیشین بود، کمی پیشرفت داشت. شجاع و دلیر بودند. ماجراجویی و جنگ‌های باشکوه داشتند قهرمانان خداگونه بسیاری از این نسل بودند که داستان‌های دلاوری آنها تا قرن‌ها بعد نوشته و سروده می‌شد. بعدها به جزیره خوشبختی فرستاده شدند و در سعادت بی‌پایان به زندگی ادامه دادند.

نسل آخر که همان نسل فعلی بشر باشد، از جنس آهن بود.این نسل در دوره شیطانی و فتنه و آشوب زندگی می‌کند. در روح خود آنها نیز رگه‌هایی از روح شیطان وجود دارد؛ بنابراین آنها هیچگاه از غم و رنج آسوده نخواهند شد! نسل به نسل فرزندان آنها از پدرانشان پست‌تر و بد ذات‌تر می‌شوند. ستمکاری پیشه می‌کنند. قدرت پرست می‌شوند، و هیچ ارزشی بر خیر و نیکی قائل نیستند.

افسانه‌ها، پایانی برای این نسل هم در نظر گرفته‌اند. کار به جایی می‌رسد که از هیچ ظلم و ستمی پشیمان نیستند و از هیچ ستمدیده‌ای احساس شرم نمی‌کنند. آنجاست که خدایان در صدد از بین بردن این نسل برمی‌آیند و بلایایی بر آنها نازل می‌کنند تا از بین بروند؛ یا اینکه خود آنها از میان مردمان عادی حاکمانی ستمگر بر می‌گزینند و نابودی خودشان را تضمین می‌کنند.



به ماجرا سطحی که نگاه کنیم، افسانه‌ای بیش نیست اما از من می‌شنوید هیچ افسانه‌ای را سرسری نگیرید و کمی مکث کنید. عمیق شوید. این حکایت آشنا نیست؟ حکایتی آشنا، تاسف بار و ترسناک! شوربختانه ما همان نسل آدم‌های آهنی هستیم! بی‌رحم با یکدیگر، قدرت پرست و ستمگر، که دیگر اثری از خیر و نیکی در آنها نمانده است. وای بر روزگارمان...!