کاکتوس·۱ سال پیشنمدانم دیگه واقعادلتنگ می شومگاهی چقدر زودبا یاد نسترنبا بوی عطر عود ...شعر از منشور از توزیبایی غرور از توآواز غروب از توهاایییگرچه من بدور از تو...آغوشت…
کاکتوسدرپیشنویستکانی!·۱ سال پیشتویی روح و روانمنشستم روبرویشگفت چطوری- من خوبم.اومدم بگم شما چطوری نه از روی عادتنه بخاطر اینکه انقدر پشت بند سلام علیک هام حال و احوال کرده بودمچون واقعا…
کاکتوسدرپیشنویستکانی!·۱ سال پیشچه کنم تاب ندارمو خداوند کلاس های گاه و بیگاه ریاضی را از ما نستاند چراکه دیگر وقت نمی شود بیاییم بنویسیم!نوشته بودم:"ماهر یک رسالت داریمحال همدیگر را خوب…
کاکتوسدرپیشنویستکانی!·۱ سال پیشطغیانگاه؟ کاملا بیگاه دلم آغوش میخواهدبلند میگویمخودم دست بکار میشومعشق میورزمنمیدانم کدامشان را راست میگویم کدامین از ته قلبم است کدامیک صرفا ب…
کاکتوس·۲ سال پیشو او به دیار باقی شتافت!او که بود چه کرد و چرا کشته شد جزئیات بیشتر را در این پست بخوانید
کاکتوس·۲ سال پیشیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمولی تو داشتی اونوری میرفتی منم یه ور دیگه. تصورات و تخیلات نصفه شبی کسی که خود اسم خودش را نمیشناخت
کاکتوس·۲ سال پیشمنتظران بهار فصل شکفتن خواهد رسیدپنجشنبه جمعه ها بادفترچه گشت گفتگوهای من با خودِ پیش از اینم (البته اینبار این نوشه مال دیروزه که تویدفترچم ثبت شده)