نقدی بر فیلشاه


سینما برو نیستم. اول کار اعتراف می‌کنم. چون سینمای ایران را سینما نمی‌دانم. بگذریم.

امروز از شبکه پویا انیمیشن فیلشاه پخش شد و من و دخترم که مشتری ثابت این شبکه هستیم (البته با نگاه انتقادی همیشگی) آن را به تماشا نشستیم، بیشتر هدفم این بود ببینم این انیمیشنی که اینقدر تبلیغات کردند برایش و نیمی از مدارس کشور را به عنوان اردو برای دیدن این فیلم بردند و روزی سه نوبت در صدا و سیما تیزر آن را پخش کردند، این همه با ارزش بود یا نه.

قبل از نوشتن این نقد یک جستجو کردم ببینم کسی نقد این انیمیشن را نوشته که دیدم بله، و همه از روی هم کپی کرده‌اند و جز در مدح آن چیزی نگفته‌اند(این و این و این). خب مشخص می‌شود که یک نقد دستوری نوشته شده و به همه سایت‌ها ابلاغ شده و همه منتشر کردند و چون من حرف‌هایم را از خودم می‌نویسم دوست داشتم نقد خودم را منتشر کنم. هرچند دیر، ولی باید نوشته شود.

۱. صداگذاری و دوبله

می‌خواهم از آخر شروع کنم. از نقطه اشتراک سه نقدی که در بالا لینک دادم. هر سه به اتفاق صداگذاری و دوبله را عالی توصیف کرده‌اند و به نظرشان نقطه قوت این کار است.

به نظر من صداگذاری و دوبله فاجعه‌آمیز بود.

انیمیشن‌های خارجی را با کیفیت بهتر دوبله می‌کنند. نکته منفی دوبله فیلشاه از نظر من گنگی و نارسایی صوت بود. انگار که میکروفن‌هایشان را داخل یقه کار گذاشته‌اند و صدا از پشت پارچه ضخیم کاپشن دوبلور به گوش می‌رسد. من باید گوش تیز می‌کردم که بفهمم این شخصیت دارد چه حرفی می‌زند. ما که زبان مادرزادی‌مان فارسی است و باید راحت بشنویم و بفهمیم، من به زور شنیدم و فهمیدم. گوشم هم سنگین نیست. صدا هم زیاد کردیم ولی باز نمی‌فهمیدم چه می‌گویند.

از این گذشته، کمی که دقت کردم متوجه شدم شخصیت شکارچی بزرگ هفت دریا کلمات را غلط تلفظ می‌کند. این چه رسمی است که در بین عروسک‌گردان‌ها، خاله و عموهای جلف، و دوبلورهای کودک و نوجوان ما افتاده که فکر می‌کنند با غلط تلفظ کردن هر واژه، دارند کار کودک می‌سازند.

خدا نگذرد از بدعت‌گذار این رسم، کلاه قرمزی (آقای رارنده!)، که غلط تلفظ کردن کلمات را بدعت نهاد برای کارهای کودک.

۲. ریتم داستان

دو سه نقدی که خواندم نوشته‌ بودند جز ۱۰ دقیقه اول که ریتم داستان تند بود، بقیه داستان ریتم مناسبی داشت.

به نظر من انیمیشن فیلشاه به مدد تدوین شلخته‌اش، فاقد هر گونه ریتم بود.

انگار که سریع خواسته‌اند نماهای ساخته‌ شده با کامپیوتر را به هم بچسبانند و از دل این نماهای چسبیده شده، قصه در بیاورند. این شلختگی را در تدوین ۵ دقیقه‌ی انتهایی انیمیشن به وضوح بیشتر می‌بینیم. انگار صحنه‌ها را به سرعت به هم چسبانده‌اند که فیلم فقط جمع شود.

جهش‌های سریعی که بین صحنه‌ها اتفاق می‌افتاد، خارج از توانایی تجزیه و تحلیل و درک مخاطب (کودک) این انیمیشن بود.

من با فضاسازی‌های ذهنی خودم توانستم خلأ موجود را بازسازی کنم، بدون شک کودک نمی‌تواند چنین کاری کند و در انتهای انیمیشن، کودک حتا نمی‌تواند به زبان خودش داستان را برای شما تعریف کند.

یک تست انجام می‌دهیم. این انیمیشن را برای یک کودک ۷ ساله که اولین بارش است که تماشا می‌کند پخش کنید و در انتها از او بپرسید داستان را یک بار به زبان خودش برای شما تعریف کند. به نظرم آمار این تست جالب توجه باشد.

۳. شخصیت‌پردازی

فقط با شنیدن مداوم دست و پا چلفتی از کاراکتر‌های داستان بود که به ما قبولانده شد که شادفیل یک فیل دست و پا چلفتی است. سعی زیادی شده بود که با صداسازی (صدای انتخابی دوبله برای این شخصیت) به ما بباورانند که این فیل دست و پا چلفتی است. ولی در آخر فیلم هم ما باورمان نشد که این فیل دست و پا چلفتی است.

کودک در هیچ کجای داستان نمی‌فهمد چرا یک گنجشک باید همیشه در گوش یک فیل باشد.

هیچ کجای داستان بیان نشد که فیل پر خور شکموی اسیر شده (که فیل‌شاه می‌نامیدند) که بود، چه بود، آنجا چکار می‌کرد و هدفش چه بود.

یک مرتبه اسم‌ها عوض شد. فیل‌شاه که فیل پرخور داخل زندان بود، شد یک فیل دیگر یعنی شادفیلی که دست و پا چلفتی بود و یک مرتبه زور زیادی پیدا کرد. (تا قبل از این که دست و پا چلفتی بود! چه شد یک مرتبه قوی شد؟)

۴. قصه‌ی بی‌هویت

برای این که هویت یک داستان اصیل باشد، باید وصل به یک جایی باشد. یا به واقعیت، یا به تخیل. اگر یک چیزی باشد بین این دو و شلخته و بی سر و ته، می‌شود داستان بی‌هویت فیلشاه.

داستان قصد داشته حمله‌ی فیل‌های ابرهه به ساختمان کعبه را تصویر کند. ولی جز استفاده از کاراکتر فیل و جز در آخرین سکانس انیمیشن که یک تصویر از کعبه نمایش می‌دهد، در هیچ کجای دیگر داستان، حتا به یک جزء از اجزای واقعی داستان نزدیک هم نمی‌شود.

انبوه سؤالات بی‌جواب من از این داستان که نشان می‌دهند داستان هویت ندارد و شلخته است:
بابا برنابا کیست؟ این نام را از کجا برداشته‌اند؟ نام مریم چطور انتخاب شده؟ کلیسا و عیسی مسیح را کجای داستان بگذاریم؟ وقتی بابا برنابا در زندان دعا می‌کند که منجی بیاید، منجی کیست؟ چه ارتباطی به زمینه‌ی داستان دارد؟ کاراکترهای منفی داستان چرا شبیه بومیان آفریقا هستند؟ چرا مریم روسری به سر دارد؟ چرا مادرش ندارد؟ چرا از میان بیابان‌ها و کوه‌ها و دره‌ها باید بگذرند که به مکه برسند؟ چرا سواحل دریا شبیه سواحل دریا در انیمیشن ماداگاسکار است؟ چرا اسمی از مکه برده نمی‌شود؟ سرزمین سبا کجاست؟ اگر وسط بیابان است این همه موز و هندوانه و آناناس آنجا چکار می‌کند؟ ساحل دریایش چرا این همه سبز و جنگلی بود؟ یا چرا میدان مبارزه‌ای شبیه آمفی‌تأترهای آتن باستان دارد؟

مشکل من با این سؤالات بی‌پاسخ این است که در داستان فیلشاه، نه قائل به تاریخ بوده‌اند و نه قائل به روایات دینی، نه حتا به جغرافیا احترام گذاشته‌اند.

داستانی که در انیمیشن فیلشاه روایت شد، مطابق با هیچ کدام از اینها نیست. حتا داستان فیلشاه دانسته‌های قبلی کودکان را از داستان اصحاب فیل و مرغان ابابیل، معتبر نمی‌داند و کودک سردرگم می‌شود که آیا آنچه تاکنون از داستان مرغان ابابیل می‌دانستم غلط بود؟ آیا این انیمیشن دارد داستان درست را روایت می‌کند؟ آیا تخیلی است؟

نویسندگان این انیمیشن هنوز مخاطب کودک خود را نمی‌شناسند. کودک نمی‌تواند همچنان که روایت تخیلی شما را که آش شله قلمکاری از تخیل نویسنده و تحریف تاریخ و واقعیت روایات دینی است به تماشا می‌نشیند، روایت پیش‌فرض خودش را که معلمان و اولیایش پیش‌تر برایش تعریف کرده‌اند، معتبر بداند و در نتیجه دچار سردرگمی می‌شود.

به امید آن که برنامه‌سازان ما به درجه‌ای از فهم و شعور برسند که وقتی کار کودک می‌کنند مخاطب را احمق فرض نکنند.

کار کودک فقط شعر و رنگ و موزیک و غلط تلفظ کردن یک کلمه که خنده‌دار به نظر برسد و دو سه تا نصیحت و آخرش هم امید به خدا نیست. کار کودک سخت‌ترین کار دنیاست.