اشک ها و لبخندها - نقد فیلم ویلایی ها

اشک ها و لبخندها

نقد فیلم ویلایی ها

چه عجیب، جالب و زیباست که درست در زمان کن گرفتن جدیدترین فیلم فمینیستی سوفیا کاپولا[1] و در هیاهوی فروش بالای فیلم بدتر از فمینستی و ضد زن واندروومن[2]، در ایران، با تمام مشکلات فیلمی درباره ی زنان و به کارگردانی یک زن اکران می شود که به جای آدرس غلط دادن درباره ی ضعف، نیاز و آرزوی زنانه، آن ها را با صحیح ترین مختصات و ریز ترین جزئیات به مخاطب ارائه می دهد؛ فیلمی که بعد از سالها توانسته با گذر از کلیشه ها چهره ی قهرمانانِ قهرمان پرورِ پشت جبهه ها را به درستی به ما نشان دهد.

«ویلایی ها» از اهداف الهی جنگ(مهاجر و دیده بان)، شک در حقانیت جنگ(وصل نیکان)، ایدئولوژی پشت جنگیدن(از کرخه تا راین) و حتی رشادت های فراموش شده ی رزمندگان جنگ(آژانس شیشه ای) سخن نمی گوید؛ چون منیر قیدی ابراهیم حاتمی کیا نیست. دیدگاه او به جنگ دیدگاه دیگری است. او خود درگیر با جنگ نبوده بلکه با عواقب آن دست و پنجه نرم می کرده است. از طرفی او نخواسته که در این فیلم فقط زجر کشیدن و مصیبت های خانواده ی رزمندگان را به تصویر بکشد(شیار 143). هر چند که به خوبی این بخش را هم تصویر کرده است اما او به خوبی می داند که همراه هر سختی آسانی است نه اینکه فقط بعد از هر سختی آسانی است همانگونه که می فرماید:« فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (6)[3]». او از طرف دیگر نمی خواهد از خانواده ی رزمندگان شیرزنانی نترس بسازد که از شهادت پسر یا شوهرشان غمگین نمی شوند و می گویند «باید برای این مرگ به ما تبریک بگویید نه تسلیت و حاضریم هزار فرزند دیگر در راه نظام فدا کنیم.» مقصود این نیست که مادران و همسران رزمندگان و شهدا چنین روحیه نداشتند(چون اگر نداشتند اصلا نمی گذاشتند که فرزندشان به جبهه برود) اما حرف این است که هنر ویلایی ها اینجاست که به جای بازنمایی شخصیت هایی یک وجهی(یا فقط روی احساسی یا فقط روی عقلانی) شخصیت هایی چند لایه خلق کرده است:

تمام افراد در این ویلاها می دانستند که چرا فرزند یا شوهرشان در جنگ هستند و باید بجنگند، چرا جمهوری اسلامی و جنگ به حق هستند و اگر زمانش می رسید تمام قد از باورهای قوی خود دفاع می کردند اما مگر می شود از حس مادرانه-همسرانه به یک عزیز به این سادگی گذشت؟ این مادر-همسرها در عقاید خود بسیار محکم هستند اما وقتی صحبت از به خطر افتادن جان یکی از عزیزانشان می شود این تعقل شجاعانه جای خود را به عواطف عاشقانه می دهد. این فیلم به زیبایی نشان می دهد که فردی مانند همسر فرمانده(پری ناز ایزدیار) هم که خود را برای خبر شهادت شوهرش آماده کرده است با رسیدن خبر شهادت او (هر چند که بروز نمی دهد اما) در غمش می سوزد و ناراحت می شود. اصلا مگر می شود به این واسطه ناراحت نشد و اصلا همین سوختن و ناراحتی است که زیباست. همان طور که فرمود:«ما رایتُ الّا جَمیلا».

قیدی در این فیلم عشق را با عقل آمیخته است همان طوری که اشک را با لبخند و سختی را با آسانی
قیدی در این فیلم عشق را با عقل آمیخته است همان طوری که اشک را با لبخند و سختی را با آسانی

قیدی در این فیلم عشق را با عقل آمیخته است همان طوری که اشک را با لبخند و سختی را با آسانی؛ هرچند که برای یک مادر یا همسر دلواپس و دلسوز بخش غالب این دوگانه ها، بخش اول است. نکته ای که در این اثر هم به زیبایی ملموس بود.

در فیلم چند صحنه داریم که به رساندن خبر شهادت یا مجروحیت یکی از رزمندگان به خانواده ی آنان می پردازد: رزمنده ای با ماشین می آید و نامه ای را به یکی از ساکنین ویلاها می دهد، او باید نامه را بخواند و خبر را به گیرنده ی اصلی منتقل کند. نامه را می خواند و رویش را به طرف بقیه برمی گرداند و به سمت گیرنده ی پیام حرکت می کند در صورتی که همه آرزو دارند که ای کاش این نامه، نامه ی من نباشد و تمام نگاه ها پرسان به او دوخته می شود و همین جاست که تعیلق ایجاد می شود. [4] اما همین چند صحنه ی کوتاه گویی حامل مهم ترین حس خانواده ی رزمندگان در ویلا بود: تعلیق. بله در این اردوگاه تمام افراد به دلیل تعلقات احساسی معلق اند. در تعلیق اند که «آخر چه می شود؟» «آیا پسرم باز می گردد؟» «آیا دوباره شوهرم را می بینم؟» «بابام کی میاد؟». تعلیق یعنی نه پرواز در هوا و نه گام زدن بر زمین بلکه میان زمین و آسمان بودن. و در اینجا یعنی ماندن میان بازگشت یا شهادت یک عزیز.

دیدگاه این فیلم به مردان رزمنده همان دیدگاه همیشگی نیست؛ بلکه دیدی از زاویه ای مغفول در تاریخ انقلاب است: دید واقعی مادر- همسر رزمندگان به آنها. ما در کل فیلم هیچ صحنه ای از نبرد مردان را نمی بینیم همان طور که مادران-همسران رزمندگان هم در واقعیت چنین بودند. به عنوان یک رزمنده ما در این فیلم فقط شاهد حضور کوتاه یک فرمانده هستیم که او هم به دور از هیاهوی جنگ در حال رسیدگی به اوضاع خانواده ی خود، پدری کردن و شوهری کردن است. خانواده ی رزمندگان هم در پشت جبهه ها هنگام مرخصی آمدن عزیزان خود همین صحنه ها را می دیدند. شاید اگر همین مادران-همسران عزیز از احوال جبهه ها مطلع می بودند به عزیزانشان برای تاخیر در بازگشت حق می دانند. ولی آنها نمی دانستند و نمی شد از آنها این را توقع را داشت چون آنها در جبهه های جنگ با خود جنگ روبرو نشده بودند بلکه آنها عواقب جنگ را که دوری عزیزان، کشته شدن آنها و از دست رفتن هزاران جوان پاک(همانگونه که در سکانس های بیمارستان این نکته به خوبی نمایان است)، می دیدند. این فیلم ادا در نمی آورد و حقیقا مخاطب را با دریچه ی دیدگاه خانواده ی شهدا و رزمندگان در طول جنگ تحمیلی آشنا می کند. دیدی که با تمرکز بر مادران-همسران و فرزندان و به کمک بهره گیری از خرده پیرنگ ها هر بار مخاطب را به موقعیت متفاوتی از افراد پشت جبهه ها می برد.

ویلایی ها فیلمی است ساخته ی زنان، درباره ی زنان اما نه لزوما فقط برای زنان. چه جالب است شعار این فیلم:«ویلایی ها را با خانواده ببینیم» بله هرچند که در وهله ی اول این فیلم، فیلمی خانوادگی محسوب نمی شود اما وقتی عمیق تر می شویم متوجه بازنمایی های دقیق این فیلم از نقش های افراد در خانواده می شویم. مانند بازنمایی شخصیت های مادر، پدر، دختر، پسر، همسر، شوهر، عروس و مادرشوهر و... . ویلایی ها واقعا خانوادگی است اما خانواده را از پنجره ی اعضای مونث آن می بیند.

جلوه های ویژه میدانی در فیلم مانند بسیار از فیلم های دیگر دفاع مقدس که جلوه های ویژه را تکنیکی برای ارضا و اقناع مخاطب و به سینما کشاندن او می دانند نبود؛ بلکه به جا، به اندازه، مناسب، خوش ساخت و در خدمت سیر دراماتیک فیلم بود.

حضور موسیقی در فیلم کوتاه اما ضروری بود. اگرچه موسیقی فیلم زیبا بود اما با فضا داستانی تناسبی نداشت و بیشتر به درد ملودرامی رومانتیک می خورد تا فیلمی درباره ی دفاع مقدس.

ماندگاری و قوت شخصیت ها در سینما به دو عنصر اصلی باز می گردد: شخصیت پردازی مناسب و قوی و بازی خوب بازیگران. دو عنصری که در این فیلم به زیبایی به آن پرداخته شده بود؛ پرداخت شخصیت ها بسیار قوی و پخته بود. فیلمنامه نویسان نه تنها پرسوناژ هایی جذاب و باورپذیر خلق کرده بودند بلکه ریزترین جزئیات شخصیت زنان در رابطه با خود و دیگران را به ظرافت ایجاد کرده بودند. شخصیت های داستان به نوعی هم بیانگر موقعیت های خاص و متفاوت خود از یکدیگر بودند و هم بیانگر احساسات مشترک زنانه.

در بخش بازی هم انتخاب بازیگران خوب بود و هم بازی ها. طناز طبابایی و ثریا قاسمی به زیبایی توانسته بودند خود را بر نقش های مسلط کنند و خوب روی حالات شخصیت ها مانور بدهند. پری ناز ایزدیار اما علیرغم بازی باور پذیر و بسیار خوب خود، باید گفت که انتخاب چندان مناسبی برای این نقش نیست هرچند که بازی خوبش تا حدی این ضعف را پنهان کرده بود. حضور کوتاه علی شادمان و صابر ابر به عنوان مردان داستان هم با بازی خوب هر دو نفر همراه شده بود. بقیه بازیگران هم توانسته بودند نقش های خود را از آب و گل در بیاورند و قابل باور کنند.

فیلمبرداری هر فیلم به نوعی بیانگر شخصیت آن فیلم است: برخی از فیلم ها با فیلم برداری کم تحرک و متین، آرام اند، برخی با دوربین روی دست مانند فردی عجول هستند که حوصله همه را سر می برند، برخی با دوربین روی کول[5] پرخاشگر، تازه به دوران رسیده، پر مدعی و بی هویت اند، برخی با تکنیک قاب کثیف می خواهند پویا(دینامیک) و فعال باشند، برخی با کلوز آپ های تعدد برون گرا و برخی با لانگ شات های بسیار درون گرایند. اما فیلمی به شخصیت متعالی(بخوانید فرم) می رسد که بداند در هر موقعیت باید چه واکنشی از خودشان بدهد. و ویلایی ها جزو همین دسته ی اخیر است؛ فیلمبرداری اش در کل نجیب است اما در جایی که باید از دوربین روی دست استفاده کند استفاده می کند اما آرام و متین. اگر هلی شات می گیرد با هدف مشخصی است. می داند که کجا باید دوربین را به زمین بچسباند و کجا آن را آزادانه به حرکت درآورد.

شاید چیزی که بیشتر از همه کارگردانی منیر قیدی را در این فیلم خاص می کند توجه به لطافت و ظرافت ها در صحنه های مختلف در دکوپاژ و میزانسن هاست که با وسواسی زنانه تنظیم شده بودند(مخصوصا در پرده ی اول). به همین دلیل چه خوب است که کارگردان این فیلم یک زن است تا بتواند دیدی لطیف و ظریف این جزئیات را در قاب های فیلم بگنجاند. و چه بهتر که کارگردانی این زن با فیلمنامه نویسی او برای این فیلم همراه شده است و این کمک شایانی می کند که او بتواند شخصیت های زنان را از دیدگاهی نزدیکتر ببیند و لطافت های آن را به روح فیلم وارد کند و فیلم را به فرم برساند.

هر چند کارگردانی منیر قیدی به عنوان فیلم اول بسیار کم اشتباه است اما ضعف های عمیقی در فیلمنامه ی او به چشم می خورد: به طور مثال فیلم برای معرفی با تمرکز بر روی شخصیت عزیز آغاز می شود در ادامه با حضور عروسش کم کم او هم به نقطه ی تمرکز وارد می شود و آرام آرام به جای عزیز در نقطه ی تمرکز فیلم قرار می گیرد اما هر چه فیلم جلوتر می رود و به انتها می رسد هم عزیز و هم او به شکل شلخته ای از مرکز توجه فیلم بیرون رانده می شوند.

خب اگر بخواهیم این اشکال و اشکالات اساسی دیگر فیلمنامه را ریشه یابی کنیم باید بگوییم که با توجه به عدم گره اندازی و عدم گره گشایی مناسب، فقدان سیر روایی کلاسیک و پایان باز، این فیلم از لحاظ دسته بندی پیرنگ داستانی در زیر مجموعه خرده پیرنگ قرار می گیرد. نگارش فیلمنامه ای با سیر روایی خرده پیرنگ در جایی که هدف اصلی فیلم توصیف احوال و وضعیت شخصیت هاست، کاری صحیح و به جاست اما یک از چالش های اساسی این قالب روایی برای نویسنده پایان بندی مناسب است. چون در اینجا ما برخلاف سیر روایی کلاسیک که تمام داستان در صحنه ی نهایی[6] یا به اصطلاح صحنه ی نبرد جمع بندی می شود، پیرنگ اصلی ای نداریم که در صحنه ی نهایی به اوج برسد و آرام آرام پایان را شکل دهد پس در بسیار از موارد نویسندگان دست به اتمام فیلم با یک پایان باز می زنند.

حال همان طور که پیشتر اشاره کردم هر چه فیلم به دقایق پایانی نزدیک تر می شود بیشتر تمرکزش را از روی شخصیت های اصلی برمی دارد و انگار می خواهد نگاه فرد گرایش را به نگاهی جمع گرا تبدیل کند اما این برای مخاطب آزار دهنده است چون گویی تمام داستان های دو شخصیت اصلی(عزیز و عروسش) که مخاطب کل فیلم را با آنها طی کرده بود، فرعی محسوب می شوند، به کنار می روند و ارزش اولیه خود را از دست می دهند. این دیدگاه جمع گرا که در نهایت به یک پایان باز می رسد قرار بود مخاطب را از شخص های موجود در فیلم به طرف شخصیت آنها ببرد، مخاطب را به یاد مادر و همسر شهدا و رزمندگان بیاندازد و پل ارتباطی میان دنیای واقعی و دنیای این فیلم باشد. و به همین واسطه بود که پایان باز فیلم می خواست مکاشفه ی نفس شخصیت ها را به مخاطب واگذار کند تا او را همانند مادر و همسر رزمندگان در بی خبری و نوعی تعلیق بگذارد تا شاید مخاطب هم کمی به تجربه ی آنها نزدیک شود اما متاسفانه به دلایلی که گفته شد نویسندگان و کارگردان نتوانستند آنچه را قرار بود اتفاق بیافتد را رقم بزنند.

«ویلایی ها» ظریف است به ظرافت احساسات پاک یک مادر به پسر رزمنده اش و لطیف است به لطافت شقایق های پرپر شده ی دل یک همسر بعد از شنیدن خبر شهادت شوهر. ویلایی ها با تمام نواقص و اشتباهات ریز و درشتش(که به واسطه ی فیلم اولی بودن خانم کارگردان قابل چشم پوشی است) شاهکاری ارزشی از اتفاقات پشت جبهه های جنگ را به نمایش می گذارد که گام بزرگی در رسیدن به فرم ملی است. هر چند برخی می گویند هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم اما اثری که ارزشی نباشد اصلا هنر نیست. اما این فیلم هم هنر است و هم ارزشی است و هم دارای فرم؛ هرچند که تا فرم ملی راه زیادی در پیش داریم. «ویلایی ها» فیلمی مولف که در این وانفسای ابتذال سینمای کشور توانسته این خفقان مهلک را بشکند و چیزی برای عرضه داشته باشد. اثری که برای ساخت آن باید به سازنده ی آن تبریک گفت. اکنون، شما را نمی دانم اما من بی صبرانه منتظر فیلم بعدی خانم کارگردان هستم چون معتقدم:

کاین هنوز از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد

[1] Sofia Coppola


[2] Wonder Woman


[3] سوره ی انشراح


[4] تعلیق هایی که با توجه به فیلمبرداری مناسب و میزانسن صحیح از بهترین تعلیق های چند سال اخیر سینمای ایران است.


[5] عبارت ابداعی و طنز آمیز مسعود فراستی در نقد فیلم فروشنده برای دوربین روی دست بسیار متحرک و غیر قابل تحمل.


[6] Final Scene