نقد و بررسی فیلم «دندان نیش» ساختۀ لانتیموس


«دندان نیش» ساختۀ یورگوس لانتیموس داستان پدر دیکتاتوری است که به اسم تربیت درست فرزندان، آن‌ها را از جامعه دور نگه می‌دارد و تحت نظارت شدید خود می‌گیرد و نهایتاً کار به جایی می‌رسد که شاهد روابط جنسی خارج عرف و ناهنجار اعضای خانواده (خواهر و برادر) با هم هستیم.

می‌توان  پیام اولیۀ این فیلم را جملۀ معروف «برتراند راسل» دانست: «آدم‌ها نادان به دنیا می‌آیند نه احمق آن‌ها توسط آموزش اشتباه احمق می‌شوند.»

دقیقا فیلم لانتیموس در گام نخست به ما نشان می‌دهد چگونه می‌توان از انسان‌های نادان، احمق‌های تمام و کمال ساخت اما نکتۀ جالبی که در این فیلم وجود داشت رفتار طغیانگر دختر بزرگ خانواده بود که در آخر فیلم دندان نیش خود را شکست تا بلکه بتواند از آن باغ بیرون برود و آموزش ببیند. این نشان می‌دهد حق با آلبرکامو در نمایشنامۀ حکومت نظامی است زمانی که به منشیِ طاعون گفت: نخندید احمق، نخندید در انسان نیرویی که شما نمی‌توانید آن را تقلیل دهید، وجود دارد.

بنابراین در عین حال که فیلم دارد نشان می‌دهد چگونه والدین و در سطح وسیع‌تر حکومت‌ها دارند افراد را احمق بار می‌آورند اما  خاطر نشان می‌کند که نمی‌توان کاملاً هم ناامید بود زیرا نیروی مهیبی در وجود آدمی هست که در برابر هر تزی آنتی‌تزی و در مقابل هر خفقانی، عطش رهایی و آزادی را  موجب می‌گردد. بنابراین به نحوی این فیلم نویدی هم در خود دارد. هرچند که پایان فیلم بر تحقق آزادی صحه نمی‌گذارد.

اگر فیلم‌هایی دیگر لانتیموس مانند کشتن گوزن مقدس و خرچنگ را دیده باشید، خیلی زود متوجه می‌شوید کارگردانِ شکنجه‌گری مثل لانتیموس در این فیلم تنها یک کمدی ساخته است! کمدیِ رفتار دیکتاتورهایی که به اتوپیا و آرمان‌شهر قائلند.

ارزش این فیلم در عینی‌سازی مدینۀ فاضله است. این کشور باغی زیباست که در آن اسباب تفریحات سالم وجود دارد. این دیکتاتور آنقدر مهربان است که به فکر غرایز جنسی پسر کودن خود هم هست و برایش از بیرون دختری می‌آورد. هرچند آن دختر بیرونی نهایتاً به مثابۀ دشمنی علیه امنیت به شمار می‌آید و چون رفتارش بدآموزی داشته از سمت دیکتاتور با کوبیدن دستگاه ویدئو بر سرش مجازات می‌شود!

در این اتوپیا احساسات وجود ندارد، افراد خشک و مکانیکی هستند (حافظ: فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی/ بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز). افراد باهم می‌خوابند چون موظفند بخوابند. چون باید خانواده را بزرگتر کنند تا از حمایت بیشتری برخوردار شوند.  لانتیموس به خوبی توانسته نشان دهد وقتی آدم‌ها کودن می‌شوند که کنجکاوی‌ و نیروی نارضایتی‌شان را از دست می‌دهند و به جای آزادی به امنیت فکر می‌کنند.

از جمله صحنه‌های رقت‌بار و ترحم‌آور این فیلم بازی فرزندان خانواده با هواپیمای پلاستیکی و عروسکهای باربی است (آن هم در سنی که آن‌ها هستند) و رقص مضحک دخترها در سالگرد ازدواج پدر و مادرشان. البته همه خوب می‌دانیم این بزرگنمایی‌ها نمادین است و ناخودآگاه به این فکر می‌افتیم که نکند ما هم با سرگرم شدن به فرعیات و حواشی و در نتیجه نیندیشیدن به مسائل حیاتی و ضروری همین‌قدر کودن شده باشیم! آن‌قدر که هرچه به ما می‌گویند را دلسوزی و خیرخواهی و حمایت فرض می‌کنیم و هرگز جسارت مستقل اندیشیدن و مستقل به نتیجه رسیدن را نداریم!

در این فیلم گربه دشمن اعضای خانواده است. در یک صحنۀ ناراحت کننده می‌بینیم پسر خانواده چگونه گربه‌ای را می‌کشد که در باغ خانه دنبال غذاست. اما سگ در خانواده تقدیس می‌شود و اعضای خانواده باهم صدای سگ درمی‌آورند. از اینجا می‌توان گفت به تفاوت ساختاری این دو حیوان هم توجه شده. سگ تحت تربیت قرار می‌گیرد و کاملا مطیع و وفادار است و این خصلتی است که دیکتاتورها می‌پسندند: اطاعت و وفاداری برعکس گربه که موجود خودپسندی است و به قول تی. اس.الیوت نمی‌شود زیاد مزاحمش شد!

لانتیموس در دندان نیش به درستی نشان می‌دهد چگونه تفکر اتوپیایی و در را بستن به روی بیرون و آن را خطر و دشمن دانستن در نهایت باعث سقوط و شکست درونی می‌شود و چگونه پافشاری شدید بر اخلاق به بی‌اخلاقی می‌انجامد (روابط جنسی خواهر و برادر باهم)

دیالوگی نیز در فیلم «مارمولک» ساختۀ «کمال تبریزی» وجود داشت که همین نکته را گوشزد می‌کرد: «انقدر به بچه‌هایتان فشار می‌آورید بروند بهشت که از آن طرفِ جهنم بیرون می‌زنند»!

یکی از صحنه‌های دیگری که در این فیلم باید به آن دقت داشت اطلاعات غلط دادن مادر خانواده به فرزندان و سعی شدید در حذف و سانسور است. وقتی پسر می‌گوید مامان زامبی چیست؟ مادر جواب می‌دهد نام گل‌های ریز و زرد.  غافل از آنکه برای واکسینه شدن همیشه مقداری میکروب لازم است و اشتباه بزرگ در واقع از اشتباه ترسیدن و تلاش مذبوحانه برای بی‌نقص بودن است. (نقد کمال طلبی)

نهایتا این فیلم دهن کجی به افراد پاستوریزه، سیستم آموزشی کودن پرور، دیکتاتوری و بسته بودن سیاسی و عدم ارتباط با جهان و تلنگری است برای تأمل در نسبی بودن اخلاق.

روابط جنسی با محارم که در بیرون و عرف عملی قبیح به حساب می‌آید، در این بهشت زمینی چون در جهت تأمین امنیت خانواده و در بستن به روی بیگانگان است تحسین و بدل به امری آن‌گونه پسندیده می‌شود که حتا مادر خانواده خود موهای دخترش را شانه می‌کشد و صورت او را درست می‌کند. زیرا دخترش دارد کاری به صلاح مصلحت نظام اتوپیایی انجام می‌دهد! و مهم سیستم و اهداف آن است نه شأن و منزلت آدم‌ها! (نگاه شود به کتاب ظلمت در نیمروز)

بنابراین این فیلم دارد به ما گوشزد می‌کند بد و خوب / اخلاقی و غیر اخلاقی/ مشروع و نامشروع همه و همه توسط سیستم‌هایی به ما القا شده‌اند که منفعتشان در آن بوده و گویی باید حرف «لویی آلتوسر» را باور کرد که گفت: «تمام آدم‌ها تنها سوژه‌هایی هستند که ایدئولوژی نظام حاکم را بازتولید می‌کنند»!

هرچند این فیلمِ بدبینانه با عصیان دختر بزرگ خانواده که دندان نیش خود را شکست (چون به او آموزش داده بودند که هروقت دندان نیشش بیفتد می‌تواند بیرون برود و مثلا رانندگی یاد بگیرد) با نوعی نوید به آزادی همراه می‌شود اما از آنجا که فیلم عاقبت دختر را که در صندوق عقب ماشین پدر پنهان شده، نشان نمی‌دهد نمی‌شود چندان امیدوار بود که او بتواند در سیستم بسته به جایی برسد و رهایی را محقق کند!

این فیلم سراپا کمدی مرثیۀ زندگی دردناک آدم‌هایی است که قربانی حکومت‌ها و سیستم‌ها و ایدئولوژی‌ها و باورهای غلط دیگران می‌شود و فریادشان _علیرغم خواست‌شان_ به جایی نمی‌رسد.

(آیدا گلنسایی)