نقد و بررسی فیلم ققنوس سیاه Dark Phoenix 2019
فرنچایز «مردان ایکس»ِ فاکس با فیلم «فونیکس سیاه» که جایگاه خودش را به عنوان شرم آورترین پایان بندی این سری فیلم ثابت می کند، برای همیشه به اتمام رسید و خودش را با رویی سیاه تسلیم مارول استودیوز کرد!
بگذارید همین ابتدای کار حس و حالی که پس از دیدن این فیلم داشتم برایتان توصیف کنم: «سایمون کینبرگ» در قسمت پایانی حکم شکنجه گری را داشت که ما را در خرابه ای متروک، مخوف و تاریک به صندلی آهنی و سختی بسته و آرام آرام شکنجه های رنگارنگ خودش را رو می کند. ابتدا از کشیدن دندان ها شروع کرده و آهسته آهسته شروع به کشیدن ناخن ها می کند، کار به جایی می رسد که در انتهای آن آرزوی مرگ کرده و خدا خدا می کنیم که هر چه سریع تر کارمان را تمام کند و با گلوله ای به سرمان این شکنجهٔ تمام نشدنی را پایان بخشد! فیلم به قدری افتضاح است که شاید واکنش عقلانی برای طرفداران این فرنچایز فریاد زدن در یک چاه بی انتها باشد. فاکس با منتسب کردن جایگاه کارگردانی به «سایمون کینبرگ» رسما نشان داد که هیچ منطقی در کله خود نداشته و عقلانی فکر نمی کند.
یک زمانی هست با امثال فیلم جاستیس لیگ طرف هستیم که از ابتدای شروع دنیای سینمایی اش چیزی برای گفتن نداشته و قبل از آن با فیلم های بتمن علیه سوپرمن، جوخه خودکشی و مرد پولادین نشان داده بود که خشت اول را اشتباه قرار داده و بنایی که ساخته از اول کج بوده اما وقتی نوبت به «فونیکس سیاه» می رسد با چنین چیزی طرف نیستیم! فرنچایز مردان ایکس علیرغم تمام فراز و نشیب هایی که داشته ما طرفداران دنیای کمیک خیلی خاطرات شیرینی از آن داریم. فیلم مردان ایکس سال ۲۰۰۰ رسما پایه و بنیان، فیلمهای مدرن ابرقهرمانی را پایه ریزی کرد و از همان سال بود که پیشرفت های قابل توجهی در این ژانر فیلمها داشتیم. پس وقتی «دارک فونیکس» فیلم شدیدا بدی از کار درمی آید، برعکس فرنچایزهای دیگر، احساس ناراحتی و درد بسیار بیشتری حس خواهیم کرد.
واقعیتش این که در سری کمیک های ایکس من زمینه چینی بسیار زیادی چیده شد تا سرانجام به “حماسهٔ فونیکس سیاه” منجر شد یعنی ما کم کم طی ۲۸ شماره کمیک جلو رفتیم تا بالاخره به داستان اصلی رسیدیم. در کل هم حدود ۴۰ شماره کمیک منتشر شد تا شاهکاری در سری کمیک های ایکس من خلق شد که هنوز که هنوز است در ذهن طرفداران دنیای کمیک حک شده. اما در دنیای سینما اصلا و ابدا چنین چیزی نبود و فقط به خاطر محبوبیت این داستان عنوان فیلم را دارک فونیکس قرار دادند تا طرفداران را به سینماها بکشانند. یعنی برای شکل گرفتن این داستان در سینما می بایست یک سری مواد اولیه برای ساخت آن وجود می داشت که نبودِ آنها به منزلهٔ ساخت خانهای بی اسکلت بود، ( دانلود آهنگ مهراد جم هواییتم ) لااقل اقتباس قبلی یک سری متریال پایه ای برای روایت چنین داستانی در چنته داشت اما «فونیکس سیاه» برعکس «مردان ایکس: آخرین ایستادگی»، نه فداکاری جین برای تیمش وجود داشت نه ولورینی بود و نه مثلث عشقی بین جین و لوگان و اسکات! همه اتفاقات کشکی کشکی و بی منطق جلو می روند و در بدترین حالت خود طرفداران را تنها می گذارند.
حداقل در «آخرین ایستادگی» صحنه های اکشن قابل قبول داشتیم، حداقل در «آخرین ایستادگی» کمی مراودهٔ بین شخصیت ها را داشتیم؛ رابطهٔ بین جین و ولورین بین جین و سایکلاپس و از همه مهمتر درگیری بین پرفسور ایکس و جین که یکی از مهمترین اتفاقات برای این شخصیت در سه گانهٔ اولیه بود. یعنی در آن سه گانه دیده شد که به دلایل مختلف پرفسور ایکس را به حاشیه می برند اما در آخرین ایستادگی نقش این شخصیت را پر رنگ تر کرده و ارتباطش به جین گری را جوری کنار هم قرار داده بودند که با وجود عجیب غریب بودن و مغایرت داشتن با ذات چنین شخصیتی میشد از نقاط قوت فیلم به شمار آورد چون بالاخره یک پیچش به خصوص به این شخصیت اضافه کرده بودند. اما در «فونیکس سیاه» دقیقا همین نقطهٔ بسیار مهم به یکی از ضعیف ترین لحظات فیلم تبدیل می شود. یعنی کاملا واضح است که «سایمون کینبرگ» از پروفسور ایکس و شخصیتش بدش می آمده و برای نابود کردن این شخصیت، داستان را جوری چیده که حال طرفداران از کارهایش بهم بخورد، طوری که در خلال فیلم می خواهید یک پس گردنی محکم به سر کچل جیمز مکآوی بزنید جوری که از گردن به پایین قطع نخاع بشود انقدر که اعصابتان را خرد خواهد کرد! فرق مگنیتو و پروفسور ایکس در این فیلم چی بود دقیقا؟ یکی میخواست جین را بکشد دیگری نمی خواست؟
هیچ کدام از صحنه های فونیکس سیاه نمادین نیستند، به عنوان مثال ما در آخرین ایستادگی نابود شدن خانهٔ جین و البته متلاشی شدن پروفسور ایکس را داشتیم یا مثلا در پایان فیلم آن صحنهٔ نمادین بلند کردن پل گلدن گیت را داشتیم که توسط مگنیتو به سوی آن جزیرهٔ درمانی برده شد اما هرچقدر نگاهی به فونیکس سیاه می اندازیم چیزی جز یک کپی افتضاح یادآورمان نمی شود. صحنه بلند ( موزیک امروز ) شدن قطار زیرزمینی در این فیلم اصلا آن حس و حال بلند شدن پل گلدن گیت را به ما نمی دهد. جدا از این صحنه های نمادین رویارویی اعضای جهش یافته در بدترین وضعیت خود قرار دارند، کجاست آن صحنه تعقیب و گریز بین جاگرنات و کیتی پراید یا کجاست آن مبارزه بین «پایرو» و «مردیخی»؟!
غیر از صحنه افتتاحیه فیلم و مبارزه پایانی که کمی قابل تحمل هستند، مابقی فیلم به شدت خسته کننده و البته اعصاب خرد کن هستند به شخصه تا به حال غیر از جاستیس لیگ انقدر طی دیدن فیلمی به ساعت نگاه نکرده بودم. فیلم های اخیر ابرقهرمانی با وجود اشکالاتشان حداقل کاری که انجام دادند این بود که لااقل یک ساعت نیم دو ساعت ما را سرگرم خود می کردند اما «دارک فونیکس» ذره ای در این کار موفق نیست و همانطور که گفته شد دیدنش مانند شکنجه ای تمام نشدنی بود! در فیلم های اخیر لااقل چندین صحنهٔ فان و باحالی وجود داشت که خستگی را از تن تماشاگر خارج می کرد ولی فقدان چنین چیزی در این فیلم به حد اعلای خود رسید. در «روز های گذشته در آینده» و «آپوکالیپس» دو صحنه برجسته و فان داشتیم آن هم صحنهٔ دویدن «کوئیک سیلور» برای نجات افراد ایکس بود ولی امان از فونیکس سیاه! شاید بدترین صحنه ای که میشد برای کوئیک سیلور رقم زد همین چیزی بود که در فیلم دیدیم! «کینبرگ» به جای این که از اشتباهات خودش درس بگیرد، نقاط قوت را به نقاط ضعف تبدیل کرده یعنی اشتباهاتش را حذف و خوبی های دیگران را به شیوهٔ کاملا افتضاحی به تصویر کشیده و بسیار تابلو این کار را انجام داده. در سه فیلم «کلاس اول»، «روز های گذشته در آینده» و «آپوکالیپس»، از فلش بک ها و روایت سرگذشت شخصیت ها به منظور روایت و ارتباطِ بهتر برقرار کردن مخاطب با فیلمنامه استفاده شده بود اما کینبرگ می خواسته یک تقلید مفتضحانه از آن فیلم ها انجام دهد، فلش بک چارلز و کودکی جین گری نه چیزی به داستان اضافه می کند نه چیزی کم می کند کاری که در روزهای گذشته در آینده به بهترین شکل خود انجام پذیرفت. یا مثلا آن صحنه پایانی صحبت های ذهنی بین جین و پروفسور ایکس دقیقا مشابه صحبت های نسخهٔ جوان چارلز با پروفسور ایکس مسن فیلمبرداری شده اما به هیچ عنوان تاثیرگذاری آن را نداشته و نخواهد داشت.
شاید بتوان بزرگترین خیانت فیلم را به شخصیت پردازی پروفسور ایکس اختصاص داد! در خلال فیلم ما شاهد یک شخصیت آنارشیسم بودیم که اعضای تیم را با در نظر نگرفتن خطرات احتمالی به فضا می فرستد فقط به خاطر این که تشویق شده و از سوی رئیس جمهور مدال افتخار دریافت کند. وقتی هم که منطق این حرکات بی اساس پرسیده می شود با جواب های بی ربطی مثل پذیرفته شدن جامعه جهش یافته بین انسان های عادی گوشزد می شود در صورتی که در فیلم کاملا با فضای جامعه مغایرت دارد؛ جت “مخفی” مردان ایکس از جایی “مخفی” از وسط زمین بسکتبال خارج می شود، اگر جهش یافته ها به “ابرقهرمانان” و “ناجیان” جامعه تبدیل شده اند پس دلیل و منطق این همه مخفی کاری چیست؟ چرا مدرسهٔ اگزاویر وسط ناکجا آباد تاسیس شده است؟ و هزاران دلیل بیخود و بی منطق دیگر که رفتار بی پایه پروفسور ایکس را توجیه کنند!
از کی تاحالا جهش یافته ها در میان جامعه پذیرفته شدند و حکم انتقام جویان را پیدا کردند؟ معمولا در دنیای کمیک جهش یافته بودن باعث تنفر بین انسان ها میشده، در اصل جوهرهٔ اصلی مردان ایكس به عنوان موجوداتی جهش یافته را زجر و محنت تشكیل میدهد. استن لی (و جک كربی) از این ایده به عنوان استعاره ای از نژاد پرستی استفاده كردند. یعنی مردان ایكس از سوی جامعه طرد میشدند درست مثل سیاه پوستانی كه توسط نژاد پرستان آمریكایی طرد میشدند و میشوند. اما در ابتدای فیلم دیدیم که ملت برای تشویق آنها حاضر می شوند و آن حس “تنفر” در این فیلم به شدت منحرف شده است.(خیلی جالب است که عروسک عریان میستیک دست یکی از دختربچه های طرفدار دیده می شود!!!) بعد جالبی مطلب اینجاست که در انتهای فیلم تمام این “ابرقهرمان” بازی ها به فراموشی سپرده می شود و ناگهان نیروهای ضربتی برای دستگیری آنها حاضر می شوند!
برعکس جنگ داخلی که به هر ابرقهرمان فرصت داده شده بود تا یا قرارداد سکویا را امضا کند یا خانه نشین شود! اینجا به صورت ناگهانی و بی منطق شاهد دستگیری “تمام” ِ جهش یافته ها هستیم! آن هم چه کسانی کسانی که به خاطر فداکاریشان از رئیس جمهور مدال دریافت کردند و رهبرشان که رفیق فابریک او بوده و اجازهٔ تماس مستقیم را دارد!!!! بی منطقی تا چه حد؟ دیگر رئیس جمهور پاسخگوی پروفسور ایکس نبوده و حکم دستگیری آنها جاری شده! آن هم به چه دلیلی؟ به دلیل اینکه ایکس من داشتند وظیفه شان را انجام میدادند و در خیابان به مبارزه پرداخته تا جلوی میوتانت های خبیث را بگیرند! مگر وظیفه اصلی ایکس من ناجی بودن و نجات دادن نیست؟ پس در این واقعه چه استثنائی وجود داشته که باعث دستگیر شدن آنها شده؟ چه شده که مبارزه با مگنیتو و فضایی ها شده خلاف قانون؟! واقعا تا مدت ها از کینبرگ به خاطر این فاجعهای که در نویسندگی انجام داده ممنون خواهیم بود!
کارگردانی این فیلم به شدت افتضاح است! چیزی جز این در وصف فیلم نمی توان گفت. شاید تنها تمثیل های توهین آمیز بتوان به کار برد. فیلم های کوتاه دانش آموزی بعضا بهتر از این فاجعهای بود که «سایمون کینبرگ» رقم زده بود. تاحالا سابقه نداشته توی فیلم های هالیوودی در مورد فیلمبرداری و سوییچ شدن بین دوربین ها عصبی بشوم و ضعف قابل توجهی در آنها ببینم اما در این فیلم دقیقا همین اتفاق میافتد. برخی از جاهای فیلم هست که انقدر بدجور این تغییر رخ میدهد که مجبور می شوید چشم هایتان را ببندید، یک نفس عمیق کشیده و بعد ادامه فیلم را تماشا کنید. نکته دیگری که تا به حال کمتر سرشاخ با آن شده بودم بحث گریم بازیگر هاست! خیلی وقت بود به خاطر گریم در فیلمی ایراد چشمگیری ندیده بودم اما مثل این که «فونیکس سیاه» می خواهد از همه لحاظ رو سفیدمان کند، گریم ها واقعا بد کار شدن مخصوصا گریم سنگینی که می بایست روی دو شخصیت بیست و میستیک قرار می گرفت!
از فاجعه کارگردانی گفتیم اما هیچکدام به بازی گرفتن از بازیگرها نمی رسد! تا به حال سابقه نداشته بازی بدی از «جیمز مکآوی» ببینم که بالاخره چشممان به جمالش باز شد! به جرئت می توانم ادعا کنم که این بدترین بازیای بود که مکآوی در دوران بازیگری اش داشته! کارایی او در فیلم دقیقا مانند ربات تبدیل متن به گفتار و دستیارهای صوتی عمل می کرد! جنیفر لارنس هم به نظر میرسید از این که بالاخره از دست این سری فیلم خلاص میشود خوشحال است و دیگر مجبور نیست گریم های سنگینی روی صورتش قرار بگیرد. بازی او در فیلم کاملا خواب آلود و خسته به نظر میرسد. مابقی هم که چیزی عایدشان نمی شود که به انجام برسانند. مایکل فسبندر هم یک سری از جاها، به نظر میرسد از دیالوگایی که قرار است ادا کند گیج شده است؛ دقیقا متوجه نمی شود این چیزی که که دارد میگوید چیست، انقدری که دیالوگها بد نوشته شده اند. «جسیکا چستین» بیچاره هم همین وضعیت گریبان گیرش شده است. مگر میشود بازیگر به این معروفی و با استعدادی بازی بدی را به نمایش بگذارد، اصلا ممکن است؟ او در فیلم قدم میزند و چند تا دیالوگ آبکی به سوفی ترنر میگوید که خودش هم نمیتواند بفهمد که چه کاری باید انجام دهد. «سوفی ترنر» هم شاید برخی از نقش آفرینی او خوششان بیاید اما اگر سری به دنیای کمیک بزنیم کاملا متوجه میشویم که با افتضاحی بیش سر و کار نداشتند، سوفی ترنر در طول فیلم یا داره گریه می کنه یا داره میگه من نمی تونم کنترلش کنم من نمی تونم کنترلش کنم و ناگهان «سانسا»وار حمله می کند.
جلوه های ویژه هم حتی خوب نیستند، مخصوصا صحنه هایی که به استورم مربوط میشود انقدر مصنوعی اند که یاد سریال های تلویزیونی خواهیم افتاد! شاید تنها جایی که کمی قابل قبول هستند همان مبارزه بین جهش یافته ها و فضایی ها باشد بالاخص صحنه هایی که به مگنیتو مربوط می شود. صحنه های مربوط به نایت کراولر هم خوب هستند اما ما را یاد آن زمانی خواهند انداخت که او در فیلم X2: United دیده بودیم، جایی که تحت کنترل قرار گرفته بود و بی رحمانه به قتل و خونریزی مشغول بود.
ریشوت های انجام گرفته بهتر است در سکوت باقی بمانند! مثلا قرار بود ریشوت ها با هزینه بالایی انجام بشود ولی نتیجه چی شد؟ ریشوت های ریبوت چهارشگفت انگیز برایتان کامکلا تداعی خواهد شد. آن صحنه های تابلویی که از «کیت مرا» داشتیم را به یاد دارید؟همان صحنه هایی که کلاه گیس تابلوی او روی سرش زار میزد! یا جاستیس لیگ را به یاد دارید که در برخی از صحنه ها مدل موی بازیگرها تغییر می کرد یا از همه جالب تر، لب و دهن «هنری کویل» حالتی غیر عادی به خود می گرفت. اینجا هم همینطور است. دقیقا می توانید بفهمید از کجا ریشوت ها شروع شده اند. چون به راحتی قابل تشخیص اند چرا که به صورت ناگهانی یک سری شخصیت از صحنه غیب خواهند شد.
از شخصیت پردازی ها نگویم! در اینجا به علت تناقضات بزرگی که وجود دارد مجبوریم به سوال و جواب بپردازیم! پروفسور ایکس را که گفتیم، برعکس سه فیلم قبلی یک آدم احمق شده که حاضر است همه چیز را فداکند تا محبوبیتشان خدشه دار نشود. بیست(وحشی)/هنک مککوی هم به یکی از بی منطق ترین شخصیت های فیلم تبدیل می شود! واقعا چرا تغییر ناگهانیای در او رخ داد و برای انتقام طرف مگنیتو رفت؟ مگر او باهوش ترین عضو مردان ایکس نبود! چرا در مبارزهٔ اولیه میخواست جین را با تیر بزند؟ مگر جین دوست و هم تیمی او نبوده؟ یعنی انقدر قسی القلب شده که قصد جان یکی از اعضای تیم یا به عبارتی دیگر خانواده اش، آن هم کسی که خودش را فدا کرد تا چهارتا فضانورد را نجات دهد، کرده؟ این جین با جینی که آنها را از دست آپوکالیپس خلاص کرد چه فرقی دارد؟
مگنیتو دقیقا به چه دلیل می خواست انتقام خون «میستیک» را بگیرد؟ مگر در آیندهٔ این شخصیت در فیلم های قبلی ندیده بودیم که از میستیک استفاده ابزاری شده بود؟ مگر در فیلم «مردان ایکس: آخرین مقاومت» بعد از این که میستیک قدرت های جهش یافتگیش را از دست داد، روی زمین عریان ولش نکرد؟ شاید برخی بگویند این دنیا ریبوت شده؛ پس اما چرا در فیلم «مردان ایکس: روز های گذشته در آینده» می خواست میستیک را بکشد، مگر آنجا عاشق ریون نبود؟ حالا چه شده که ناگهان برگشته تا انتقام او را بگیرد؟
فلسفه وجودی جنوشا چی بود؟ اصلا برای چی همچین مکانی را در فیلم دیدیم؟ آیا جدیدا دولت عقلش را از دست داده است؟ مگر مگنیتو همان کسی نبود که در وقایع فیلم «مردان ایکس: آپوکالیپس» هزاران نفر را کشته بود؟ چی شد یهو جزیرهای را اختصاص دادن به چنین آدمی؟ آن هم چه جزیره ای! جزیره ای که کوچکترین شباهتی با همتایش در دنیای کمیک نداشته و برعکس آنکه شهری آباد با ساختمان های بلند بود به زباله دانی از آهن پاره ها که خانه هایی از آن تشکیل شده تبدیل شده!
این خبیث هایی که در فیلم دیدیم دقیقا چی بودند؟ چرا هیچی از آن ها نفهمیدیم؟ اصلا در دنیای کمیک وجود خارجی داشتند؟ چرا بازیگر فیلم باید بعد از سه روز اکران بیاد توضیح بدهد که دقیقا چه شخصیتی بوده؟ انگیزه دقیق این شخصیت های خبیث فضایی چی بود؟ مگر نمیخواستند یک سیاره برای خودشان بسازند؟ پس چرا این کار را زودتر انجام نداده بودند! اگر اون فضاییای که «جسیکا چستین» نقشش را بازی می کرد توانایی این را داشت تا قدرت فونیکس را در بدنش جذب کند چرا از اول این کار را نکرد؟ چرا اصلا به جین انگیزه می داد وقتی خودش می توانست قدرت فونیکس را تو بدنش نگه دارد؟ چرا می خواست زمین و جهان را نابود کند؟ اصلا انگیزه اش چی بود برای نابودی زمین؟ میرفت سیاره خودش را درست می کرد و والسلام!
در کل به هیچکدام از شخصیت ها فرصنتی برای درخشیدن داده نمیشود! بعد از ناکجا آباد یک سری فضایی پیدایشان میشود که هیچ شخصیت پردازی ندارند هیچ معرفی خاصی ندارند فقط هستند که فیلم خالی نباشد! خب لعنتی شمایی که میخوای با وارد کردن فضایی ها یکمی تنوع به داستان وارد کنی پس چرا هیچ انگیزه درست حسابی به آنها نمیدهی؟ مثلا میخواستی مثل قبلی های نباشد که فقط “انسان ها علیه میوتانت ها” یا “میوتانت ها علیه میوتانت ها” بود، نباشد؟ خب این چه وضع روایت داستانی است، یکمی رنگ و لعاب به آن میدادی لااقل! به خاطر همین شخصیت پردازی افتضاح وقتی پروفسور ایکس یک “فضایی”(تکرار می کنم “فضایی”) را ملاقات می کند، میگوید: “عه شما آدم نیستین!” همین! و کلا به همین وضعیت خلاصه میشود!! این تازه فقط رهبر تیم بود؛ هیچکدام از اعضا از وجود فضایی ها شگفت زده نمیشوند، انگار نه انگار که چنین واقعه عجیب غریبی رخ داده! همه به سادگی از کنارش عبور می کنند هیچکس در این بین شوکه نمیشود!
سایکلاپس دقیقا چی بود؟ مگر کینبرگ نباید از اشتباهاتش درس می گرفت! این سایکلاپس که از آن سایکلاپس قبلی هم بدتر بود! لااقل در سری قبلی اسکات یک کَل کَلی با لوگان داشت اما اینجا فقط جین را بدون هیچ دلیلی دوست داشت و از او دفاع می کرد، بدون پرداخت به این رابطهٔ عمیق در دنیای کمیک های مارول!
همهٔ این شخصیت ها در فیلم های قبلی دست کم پیچیدگی مخصوص به خودشان را داشتند. مثلا مگنیتو، یک شخصیت فاشیست که هر کاری برای خودکامگی جامعه جهش یافته میکند بود اما اصلا در فیلم چنین چیزی وجود نداشت فقط به خاطر جذابیت داستان و اسم «مایکل فسبندر» به فیلم اضافه شده بود. حتی ما یک دیالوگ درست حسابی جایی که کاملا فضای فیلم می طلبید نداشتیم مثلا آنجایی که همه دستگیر شدن میشد دیالوگی جذاب بین مگنیتو و پروفسور ایکس ترتیب دید اما چنین فرصتی کاملا از بین رفت. آخه باباجان در فیلمهای قبلی یکی از جذاب ترین قسمت های داستان، همین گفتگو و درگیری های بین چارلز و اریک بود. چرا خب از این اتفاق جذاب صرف نظر شد؟ حتی در آن قسمت پایانی فیلم همه چیز کشکی کشکی تموم شد فقط به خاطر نمادین بودن آن ما چارلز و اریک را دیدیم که می خواستند باهم شطرنج بازی کنند. نه دیالوگ خوبی رد و بدل شد نه صحنه دوستداشتنیای خلق شد!(اشاره به کپی از فیلم های قبلی و تکرارشون به بدترین شکل) جفت این شخصیت ها دو تا جامعه بزرگ را رهبری می کردند، یکی جنوشا یکی مدرسه اگزاویر که ول شدند. بعد حالا این خوبه! ریاست مدرسه به هنک مککویای رسید که اصلا آدم منطقی ای در این فیلم نبود! بعد دقیقا به چه دلیل چارلز مدرسه را به امان خدا ول کرد؟ مگر در روز های گذشته در آینده و آن آیندهٔ جایگزین ندیده بودیم پروفسور ایکس سالم و سر حال هنوز رئیس مدرسه است؟
البته جنوشا هم معلوم نشد دست کدام از خدا بی خبری افتاده چون افراد کلیدی مگنیتو چپ و راست در این فیلم مردن! از طرفی چه بلایی سر جین آمد؟ مگر در آینده ندیده بودیم که هنوز زنده هستش؟ پس چرا در پایان فیلم تبدیل به انرژی خالص فونیکس شده بود؟
در کل باید گفت پایان فیلم X-Men Dark Phoenix 2019 باید چیزی شبیه به روزهای گذشته در آینده می بود که همه چیز در آن کاملا با عقل جور می آمد و به زیبایی جمع بندی شده بود اما در «فونیکس سیاه» چطور شد. هیچی ما خودمون باید حدس زده و پل می زدیم تا به یه پایان مطلوب برسیم. پایان فیلم هیچ چیزی برای بحث کردن باقی نمیگذاشت نه پیچش بزرگی بود نه اتفاقی که بشه راجع به آن صحبت کرد. احساسات در این فیلم هیچ معنایی ندارد، اتفاقات یکی پشت دیگری بدون ذره ای تنفس رخ میدهند کینبرگ هیچگاه موفق به دستیابی به نقاط قوت شگفت انگیز دو کارگردان قبلی یعنی برایان سینگر و متیو وان نمی شود بعد از دیدن فیلم دلمان برای فیلمهای قبلی به شدت تنگ می شود جایی که احساسات در آن حرف اول را می زد. به راحتی می توان گفت که «فونیکس سیاه» بدترین فیلم ایکس من تا به اینجای کار بوده حتی از «خاستگاه مردان ایکس: ولورین»، «مردان ایکس: آپوکالیپس» و «مردان ایکس: آخرین ایستادگی» اثر ناامیدکننده تری بوده است.
در آخر باید گفت شاید بهتر میشد به جای نقد، کمی برای این پایان مرثیهخوانی میکردیم. یاد آن روزهایی بخیر که از بازی فوق العادهٔ مکآوی و فسبندر در قالب چارلز اگزاویر و اریک لنشر لذت می بردیم. یاد آن روزها بخیر که هیو جکمن با کاریزمای بی نظیرش ما را شیفتهٔ بازی خود در نقش لوگان می کرد و قند در دل ما طرفداران آب می کرد. اما این روزها تنها چیزی که باقی مانده یک افسردگی و پوچی بی پایان است که آخرین فیلم این فرنچایز ۲۰ ساله از تک تک صحنههایش برای به گند کشیدن و خراب کردن این خاطرات نهایت استفاده را می کند. حیف این همه زحمت چندین ساله که برای این سری فیلم کشیده شد. حیف این داستان شاهکاری که برای بار دوم به جویباری از فاضلاب تبدیل شد. حیف از موسیقی متن زیبایی که «هنس زیمر» سازندهٔ آن باشد ولی اثرنهایی چیزی جز ناامیدی به بار نیاورد. حیف از نویسندگی کریس کلرمانت برای خلق قصهای که خواندنش هنوز تازگی دارد اما فاکس با قرار دادن جایگاه نویسندگی و کارگردانی در دستان بی کفایت کسی که در طول عمر خویش هیچ فیلمی را کارگردانی نکرده است، تمام نقاط عطف سابقی که خلق کرده بود را از بین برد! ما دیدن این فیلم را به هیچ احدالناسی مخصوصا طرفداران این فرنچایز توصیه نخواهیم کرد و مشتاقانه منتظر ورود این شخصیت ها به دنیای سینماییای خواهیم بود که به دستان با کفایت کوین فایگی اداره خواهد شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد و بررسی کامل فیلم Seven (هفت) - عصبانی شو!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم| فیلم منک، خوب اما نه آنقدر
مطلبی دیگر از این انتشارات
درسهایی از فیلم ۱۲ مرد عصبانی