چرا باید فارسی را پاس بداریم؟
به مناسبتی متنهای رسمی و روزنامهای حدود سالهای ۱۳۰۰ را میخوانم. یک مقایسۀ ساده با متنهای امروزی نشان میدهد کسانی که به کار بردن واژههای پارسی در نوشتهها را ریشخند میکنند ممکن است خودشان در آینده ریشخند تاریخ شوند. به ویژه بعضی با برچسبهایی مانند «نژادپرستی» یا «باستانگرایی» پارسینویسی را نفی میکنند.
پیش از هرچیز باید گفت که پافشاری بیش از اندازه بر سره نویسی برای زبان زیانبار است و به اندوختۀ واژگانی آن آسیب میزند. هیچ «زبان پاک» و خالصی نداریم. زبان بخشی از یک کل فرهنگی است و به فراخور تکامل فرهنگی و شناختی پیچیدهتر و گستردهتر میشود. چنین تکاملی هم بدون دادوستد با دیگر فرهنگها ناممکن است. بنابراین ما با سیر طبیعی زبان مخالفتی نداریم. همچنین پاسداشت یک زبان به معنی دفاع از سرکوب دیگر زبانها نیست. سیاست رسمی که دهههاست در قبال زبانهای ترکی، کردی و دیگر زبانهای اقوام ایرانی در پیش گرفته شده واپسگرایانه است و اندوختۀ فرهنگی تمدن ایران را تهی میسازد.
اما اینکه بگوییم زبان باید در و پیکر داشته باشد هیچ پیوستگی با عربستیزی یا نژادپرستی ندارد. تصور کنید یک عرب یا انگلیسی، برای آنکه سواد خود را به رخ بکشد، از هر ۴ واژهای که به کار میبرد ۲ تای آن پارسی باشد. خود نگارنده نخستین کسی خواهد بود که از او میخواهد دست از «دیوانگی» بردارد! اگر کسی بخواهد حاصل این دیوانگی تاریخی را ببیند میتواند برای نمونه تاریخ بیهقی را با دره نادره استرآبادی (منشی نادرشاه) مقایسه کند.
این شامل واژههای لاتین هم میشود. میپذیرم که همۀ مفهومهای مدرن و واژههای علمی را نمیتوان برابرسازی کرد. ولی در همین نوشتههای دوره قاجار به واژههایی مانند «پروگرام (برنامه)» «آئروپلان (هواپیما)» و «پروگرس (پیشرفت)» بر میخوریم که امروز با موفقیت برابرسازی شدهاند.
یا نام ماههای تقویم خورشیدی برگرفته از صورتهای فلکی بودند: «برج» حمل، ثور، جوزا، سرطان و... که با ماه فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر و... جایگزین شدند.
وزارت «داخله»، «عدلیه»، «طرق و شوارع»، «مالیه» و «معارف» به ترتیب کشور، دادگستری، راه، دارایی و فرهنگ شدند. پادگان جای «ساخلو» را گرفت، شهربانی جای «نظمیه» و ارتش جای «قشون» را. گفتنی است یک دعوای (البته نه چندان مهم) شاه با مصدق آن بود که نام وزارت جنگ را به «دفاع ملی» تغییر داده بود. «وزارت جنگ» پس از کودتای ۲۸ مرداد تا دورۀ انقلاب پابرجا بود که دوباره تغییر کرد. در این مورد انگیزۀ مصدق هماهنگی با شیوۀ نامگذاری بود که دولتهای جهان پس از جنگ دوم جهانی در پیش گرفتند تا تاکیدی بر انگیزۀ صلحطلبانۀ خود کرده باشند. در این مورد شاید وزارت «پدافند» میتوانست راه حلی «مرضیالطرفین»! باشد!
از نکتههای ریز که بگذریم کسانی تصور میکنند که این یک سیاست «رضاخانی» و دستوری بود؛ اما اگر این روند صرفا دیکته شده از سوی دولت بود نمیتوانست دوام بیابد. چنانکه کشف حجاب نتوانست حجاب را از رواج بیاندازد و دههها زمان سپری شد تا به مرور فرهنگ عمومی جامعه به طور خودجوش حجاب را پس بزند. وانگهی سیاست زبانی دولت مانند بیشتر برنامههای آن دوره از اندیشۀ شخصی رضاشاه تراوش نکرده بود. ناقدان و هواداران آتشین رضاشاه هر دو در یک خطا مشترکند: سیاستهای رضاشاهی را، صرف نِگر از آنکه آنها را خوب یا بد ارزیابی کنیم، نمیتوان با ارجاع به شخص رضاشاه دریافت. آن سیاستها در چهارچوب گفتمانی معنا مییابند که اولا از چند دهه پیش به مرور در تاروپود جامعۀ ایرانی رسوخ یافته بود و دوم اینکه برآمد کنش ارادی این یا آن «منورالفکر» یا «دولتین معظمتین» (انگلیس و روسیه) نمیتوانست باشد. گفتیم که زبان بخشی از یک کل فرهنگی است؛ بنابراین ریشه دگرگونی زبانی را باید در دگردیسی گفتمانی جامعه ایران یافت. چنین چیزی امر بیسابقهای هم نیست. یاکوب بورکهارت، نخستین تاریخنویس رنسانس، در فصلی از کتاب بزرگ خود دربارۀ این دورۀ تاریخی به سره نویسی لاتین و تقلیدهای زبانی نویسندگان ایتالیایی از آثار بزرگ رم باستان مانند سیسرون یا اُوید پرداخته است. گویا در آن دوره هم کسانی راه زیادهروی را در لاتینی نویسی و تقلید کورکورانه از شیوۀ کلاسیک در پیش گرفته بودند. ولی در مجموع آثار بزرگانی چون پترارک، بوکاچو و به ویژه دانته، که این آخری تا امروز مایه فخر زبان ایتالیایی است، دستاورد همین جنبش بودند.
هرچند فرهنگستان امروزی زبان پارسی به دلیل مدیریت نالایق (و چندشغله) راه انحطاط را پیموده است، با این همه خوب است مفتون ایرادهای عامیانه و جک گوییهای شبکههای اجتماعی هم نشویم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشتباهات رایج باسوادها (3): یک «جین» پیراهن، چند تا پیراهنه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیم فاصله یا نیمفاصله؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشتباهات رایج باسوادها (4):خفهگی، زندهگی را بر من تلخ کرد!!