افاضات و اضافات | علاقهمند به گفتوگو، خوابیدن و خواندن | مدیرعامل نویسش | اُمیدوار | نوازندهی کمانچه | کارگردانِ تئاتر | ایران را دوست میدارم
چگونه راهاندازی کسبوکارمان را برنامهریزی کنیم؟ گفتگویی با بهامین توفیقی درباره کارآفرینی
در دو-سه سال گذشته، واژهی «کارآفرینی» به پرتکرارترین کلمه در ادبیات اقتصادی کشور تبدیل شده است. ظهور و نفوذ استارتاپها، همگام با توسعهی زیرساختهای فناوری بر این جریان دامن زده است و پر بیراه نیست اگر بگوییم که ترجمانِ کارآفرینی، عموما مترادف با استاراتاپها و کسبوکارهای نوپا قلمداد میشود.
راه انداختن یک کسبوکار جدید، آنهم در حوزهی هیجانانگیزی چون فناوری، به خودی خود جذاب به نظر میرسد. همهی ما قصههای مختلفی از کسبوکارهای چند میلیون دلاری را شنیدیم که از گاراژی نمور آغاز شدهاند و احتمالا خودمان را جای قهرمان نقش اول آن داستانها جا دادیم و از خود پرسیدیم: چرا من نتوانم؟
من معتقدم که کارآفرینی در جامعهی اطرافمان، عموما سهلانگارانه تفسیر میشود. بنا به مشاهداتم، کم نیستند افراد کاربلدی که با ایدههایی جذاب، پا در راه میگذارند و بخاطر برخی اشتباهاتِ کوچک و متداول، از گردونه خارج میشوند. در این سالهایی که به نوعی، مستقیم و غیرمستقیم، درگیرِ این جریان بودم، تا دلتان بخواهد، کسبوکار نوپا دیدم که با هیجانی وصف ناشدنی شکل گرفت و به سرعتی باورنکردنی نابود شد. حاصلش هم، حجم زیادی سرمایه و امیدی از بین رفته شد و البته، تجربههای بسیاری که برای موسسینشان به جای گذاشتند.
هرچند موافقِ عمومیسازی یا همان generalize کردنِ مسائل در حوزهای این چنین پیچیده نیستم، اما فکر میکنم که عمدهی مشکلات و آسیبهایی که کارآفرینان با آن مواجهاند از دو گروه خارج نیست: پیشبینیهای اشتباه و برنامهریزی ناکارآمد. اولی، محصولِ کمبودِ تجربه و خوشبینی زیاد است و دومی، حاصلِ عدم آگاهی به الزامِ آن.
برنامهریزی کسبوکار، چیزی ورای مرقوم کردنِ صفحاتی پُرشمار در قالبهای آمادهی مدل کسبوکار و Business plan برای توجیه و اقناعِ سرمایهگذاران است! منظور من مشخصا، تعیینی تا حد ممکن دقیق است از روندی که در پیش خواهیم گرفت و روشهایی که برای مواجهه با موقعیتهای ناشناخته داریم. به قدرِ توانمان در این پروندهی راهرو، متناسب با موضوع محوریاش، سعی کردیم که به آن بپردازیم.
در مصاحبههای اولیهی این پرونده، چند نفری بودند که سودای راه انداختن کسبوکار خودشان را داشتند. چیزی که در این پرونده جای خالیاش، در کنار گفتوگوی مفصل با آقای کمالیان حس میشد، راهنمایی برای برنامهریزی راهاندازی کسبوکار بود.
برای این گفتگو، حقیقتا اولین گزینهام (از فهرستی چند نفره) بهامین توفیقی بود. بهامین تجربهای چندوجهی و در حوزههای مختلف را با خود حمل میکند که حقیقتا، در کمتر کسی مشابهش را میتوان یافت: از کار در شرکتی هزار نفره (همراه اول) تا استارتاپی دو-سه نفره، از کار در حوزهی فناوری و تلکام تا فعالیت در حوزهی خشکبار! حضور در فضاهایی با اتمسفر متفاوت، نگاه و بینشی چندبُعدی را برای او ایجاد کرده است. بارها همصحبتی و مشورت، این مهم را برایم قطعی کرد که کسی بهتر از او نمیتواند از پس این گفتوگو برآید.
علاوه بر همهی اینها، حجم بالای مطالعهی مستمر بهامین نیز خالی از تاثیر نبود. بهامین توفیقی سالها پیش، زمانی که هنوز مفاهیم تازهی کارآفرینی در ایران جایگاهی جدی نداشتند، به همراه چندی دیگر، ترجمهی یکی از مطرحترین کتب این حوزه را عملی کرد که همین خود نشان از دوراندیشی اوست.
گفتگو را به صورت مکاتبهای پیش بردیم و دو-سه باری پیرامونش گپ زدیم. خروجی کار، من را راضی کرد. امیدوارم که بتواند برای شما هم کارآمد باشد.
سلام و وقت بخیر، لطفا خودتان را معرفی کنید. با توجه به موضوع گفتوگو، دربارهی «شغل»تان هم بفرمائید
من بهامین توفیقی هستم متولد سال 1362، کارشناسی ام را مهندسی مکانیک خواندم و کارشناسی ارشد را MBA.
در بازهای حدودا 2 ساله در واحدی که با مشارکت انجمن تحقیقات بازاریابی ایران، سازمان توسعه تجارت و اتاق بازرگانی تهران در محل اتاق بازرگانی تهران ایجاد شده بود، شغلم ارائه مشاوره به کسبوکارها در امور تجاری به ویژه حوزهی صادرات بود که یکی از دوران خاص زندگی شغلی من محسوب میشود، چرا که با طیف وسیعی از کسبوکارهایی که به دنبال توسعه بازار خود بودند، آشنا شدم.
تقریبا یک سال هم در شرکت ارتباطات سیار (همراه اول) فعالیت داشتم و البته تا پیش از سال 92 در چند پروژه در حوزههای مرتبط با مدیریت، تحقیقات بازار و تحلیل داده مشارکت داشتم. در همان بازه که رسما فرصت بیشتری فراهم بود، کارهای جانبی در حوزه کتاب و مقاله و پژوهش هم انجام می دادم.
در حوزه کارآفرینی، فکر می کنم کتاب خلق مدل کسب و کار نوشته الکساندر استروالدر و ایو پیگنیور برای علاقمندان شناخته شده است و در ترجمه این کتاب به عنوان یکی از 4 مترجم همکاری داشتم.
در حال حاضر (از سال 92) شغل اصلی من مدیریت مجموعه ای است که در حوزه فراوری و بسته بندی خشکبار با نامهای تجاری اوتانا و کینیا در استان مازندران فعال است و البته در یک کسبوکار خلاق که در مرکز رشد انستیتو تغذیه و تحقیقات صنایع غذایی ایران حضور دارد و تولیدکنندهی یک محصول فناورانه برای ماندگاری بیشتر مواد غذایی بدون استفاده از مواد نگهدارنده است، یه عنوان همبنیانگذار و مسئول توسعه بازار حضور دارم. در کنار اینها خوشحالم که برخی از دوستانم به من لطف دارند و گاه برای توسعهی کسبوکارشان با هم گفتگو می کنیم.
تب کارآفرینی در ایران و جهان مدتیست که داغ شده است. شما این جریان را چگونه میبینید و فکر میکنید چرا اینقدر پررنگ شده است؟
پیش از هر چیز این روزها اغلب صحبت از کارآفرینی که میشود، نگاه ها به سمت افرادی است که به تنهایی یا با کمک چند نفر دیگر در پی راه اندازی یک کسب و کار نوآورانه به شدت متفاوت هستند و در این تعریف خیلی از موارد دیگر کارآفرینانه ظاهرا کمتر مورد توجه قرار می گیرد، به ویژه کارآفرینی درون سازمانی. با این حال صحبت را در مورد آنچه جریان غالب این روزهاست ادامه می دهیم.
این موضوع به طور کلی جریان مثبتی است، به هر حال یک نوع رقابت برای توسعه پیش آمده و عموم جامعه از این رقابت ها منتفع می شوند، همانطور که می بینیم هر جا بحث رقابت درست پیش می آید، اغلب به نفع عموم جامعه است (البته رقابت درست در فضایی درست معنی پیدا می کند، اینکه می بینیم بعضی از حوزه ها با وجود اینکه ظاهرا رقابت در آنها جریان دارد، اما خیلی خروجی های جذابی ندارند، به دلیل اشتباهات رگولاتورها در آماده سازی فضا است که از حوصله این بحث خارج است).
اما این کلیت مثبت قسمت های تاریکی هم دارد. به نظرم به قسمت های تاریک این قضیه کمتر توجه شده است. قبلا ثبت شرکت خیلی سخت نبود و غالبا خیلی ها پس از ثبت شرکت اولین کاری که می کردند، چاپ یک کارت ویزیت با عنوان مدیرعامل بود، الان از آن راحت تر داشتن یک کسب و کار کارآفرینانه شده و کلمات هم کمی تغییر کرده اند، فاندر به جای موسس، سی ای او به جای مدیر عامل و به همین ترتیب این ادبیات تغییر یافته با خود توقعات سطح بالاتری هم به وجود می آورد، توقعاتی که گاه بیشتر از ارزش های خلق شده توسط افراد است و در ابتدا شاید خیلی مهم به نظر نرسند، اما مسیر زندگی افرادی را که در این رقابت شکست می خورند به شدت دچار تغییرات منفی می کند، برخی دچار سرخوردگی می شوند و برخی برعکس، دچار توهم اینکه اگر فرضا پروژه کارآفرینانه شان شکست خورده، تقصیر جامعه بوده و نه اینکه فرد اشتباهی کرده است.
اما اینکه اساسا چه اتفاقی افتاده که این تب به ناگهان رشد کرده، به نظر من (و احتمالا خیلی از افراد دیگر)، توسعه اینترنت است. به هر حال اینترنت به عنوان یک فناوری نوظهور، فرصت رشد را برای خیلی از افراد به وجود آورد. تصور اینکه شما با چند ترم دانشگاه رفتن یا حتی مطالعه فردی بتوانید یک شرکت نفتی بزرگ ظرف چند سال داشته باشید، دور از واقعیت به نظر می رسد، غالبا شرکت های بزرگ چند ملیتی یا ملی اجازه توسعه به شما نخواهند داد، اما وقتی پای کسب و کارهای مرتبط با اینترنت به میان می آید، وضعیت کمی فرق می کند ( البته ناگفته نماند این وضعیت با توسعه غول های فناوری این حوزه مثل گوگل در حال تبدیل شدن به وضعیت مشابه حوزه های دیگر است، در کشورهای بزرگ که تقریبا اینطور شده و در ایران البته هنوز فضا بازتر است).