?Red moon?·۲ سال پیشاو اسیر نیستدیدم تنها بود ،دست هایش را گرفتم . زخم ها از تنش شستم ، مرحم ها درست کردم، آه چه شب ها تا به صبح پیش رویش بودم ؛ که مبادا تب نکند ... پر و…