سید حسن موسوی·۲ سال پیشداستانهر روز یک قسمت از داستان اپ میشه .اگر دوست داشتی خبردار شوید از قسمت جدید من را دنبال کنید.که اعلان قسمت جدیدش برای شما ارسال شود .ادامه دا…
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت آخر»اسم من مه لقاس. اما...در خواب میشنوم که نامم چیز دیگری است. مادلین...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت نهم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت هشتم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت هفتم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت پنجم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت چهارم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت سوم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...