radiobeshno·۶ سال پیشباران تابستان سروکلهی معلم پیدا میشود. به طرف ارنستو نمیرود، میرود کنار خبرنگار. همه ساکتاند.در این سکوت طولانی که همه ساکتاند، مادر شروع میکند به زمزمهی آواز نوا، بیکلام، آهسته، درست مثل اوقاتی که تنها است یا در کنار امیلیو، درآن لحظاتی که در نوعی سعادت خیالی غوطه میزند، در آن لحظاتی که غروبهای کند گذر تابستان در راه است.بچههای کوچکتر به محض شنیدن آو...