تبلور مهر·۱ سال پیش«عطر زعتر»چانههای خمیر را گرد کرد. یکی یکی کنار هم گذاشت. چانهی آخر را که گرفت، رو به حبیب کرد.- حبیب کاش «زعتر» داشتیم.- ما کنجد هم نداریم، تو زعت…
Saba Torabi·۲ سال پیشخانم معلم زبان، آدم تاثیرگذارسلام تو این نوشته میخوام یکم از تیچرمون تعریف کنم. راستش بعضی وقتا یه حس ارادتی نسبت به یکسری افراد پیدا میکنم که تا با بقیه به اشتراک ن…
ماهان خلیلی·۲ سال پیشخانم معلمبچهها دور میز خانم معلم جمع شده بودند؛ همهمهی صداهای داخل کلاس اورا کلافه کرده بود.گفته بود میخواهد یک مبصر برای کلاس انتخاب کند، و بچهه…
حدیثه سادات حسینی·۲ سال پیشخانم معلمخانم معلم شب پیش به خانه ی ما سر زد. موش های خانه اش سرش را بُرده بودند. نمیتوانستم احساس رضایتم را پنهان کنم، مخصوصاً وقتی وسط نوشتن تمام…