مِدوسا·۱ سال پیشخورشیدِ کاراملی و بادِ یخ زده.باز هم صبح شده بود. از غمِ سنگین نیمه شب و شب بیداری های بیهوده و کسالت بار شدیدا خسته شده بودم. پنجره ی اتاقم را آهسته باز کردم و پرتو های…