بهرام شریفیان·۷ سال پیشآن نخ سوم منم میثم میگه، کابویها، وقتی بستهی جدید سیگارشون ر باز میکردن، قبل از هر کاری اول یه آرزو میکردن و سیگار سوم از سمت راست ردیف اول ر سر و ته می کردن بعد یه سیگار برمیداشتن برا کشیدن. و تا سیگارها تموم نمیشد و همون یه نخ نمیموند دست بهش نمی زدند. میثم میگه، نخ سروته ر که آتیش میکردند به آرزوشون میرسیدن. داشتم فکر می کردم آرزوم چیه. فکر کنم باید سیگار ر ترک کنم از...