" اینجا سمفونی من است " من از نوشتن می ترسم. با ترس به زیبایی و هنر نزدیک می شوم. سهراب سپهری
خلاصه رمان کابوس با چشمان باز

در گذشته زمانیکه چهارده سال بیشتر نداشتم. کابوسی بیدادگرانه، بر من تاخت؛ تا خانوادهام را برباید و مرا غرق در خون آنان رها سازد. و حالا پس از گذشت ده سال من هنوز با نگریستن به صحنهای آشنا، شنیدن رایحه عطری دلانگیز یا حتی صدایی، به کابوس ده سالهی خود باز میگردم. لیکن تمام اینها هیچگاه مانعی بر سر راه من نبود؛ چراکه همانگونه نیچه گفت آن کس که چرایی زندگی خود را یافته باشد، با هر چگونگی خواهد ساخت. و من چرایی خود را در گرفتن تقاص خون ریخته شده خانوادهام، در نبود دست نوازشگر پدرم یا لالایی های شبانه مادرم یافتم. اما حالا باید ببخشم و بگذرم از او و آنچه کرد تا تنهاتر نشوم؟ یا کینه ده ساله را به ثمر بنشانم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان کابوس با چشمان باز «پارت سوم»
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان کابوس با چشمان باز «پارت هشتم»
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان کابوس با چشمان باز «پارت پنجم»