راهنمایی عملی برای تولید محتوای درگیرکننده

در مطالب محبوب چه رازهایی‌ست که جمعیت زیادی را درگیر می‌کند. خوشبختانه تولید محتوای درگیرکننده و سودآور چیزی است که می‌شود یاد گرفت و بکار برد. در اینجا چند اصل را مرور کنیم:

از اول تکلیف خواننده را روشن کنید! به عنوان یک وبلاگ نویس، مخاطبان، چشم‌انداز، اهداف و استراتژی خود را برای موفقیت تعیین کنید. هر مطلبی یک مقدمه، بدنه و جمع‌بندی است. همه این‌ها در تناسب و تطابق با هم باشند تا خواننده گیج نشود یا در وسط متن گم نشود.

مشکل بسیاری از ما ایرانی‌ها رعایت نکردن انسجام و پیوستگی (Cohesion and Coherence)متن است!
زنجیره‌ها را دقیق در هم بیندازید.

حرف نزنید، نشان دهید! (Don't tell, show it!) محتوا یعنی ارتباط برقرار کردن با مخاطب. اگر می‌توانید در قالب عکس حرفتان را بزنید، چه بهتر. شاید یک عکس هزاران کلمه را منتقل کند! خودتان را به کلمات محدود نکنید. در قالب هر مدیایی که بهتر است، در هر فرم و حالتی که می‌دانید نشان دهید!

کمتر، بیشتر است! (Less is more) هر کلمه‌ای که ضروری نیست را دور بریزید. ما در عصر حرف‌های ضروری و بدردبخور زندگی می‌کنیم. توئیتر را نگاه کنید: فلسفه‌اش کم گوی و گزیده گویی است. تا آنجا که می‌توانید متن‌تان را بچلانید تا شیره و خلاصه‌اش به درست خواننده برسد.

از وقتی محتوا را با کلمه می سنجند، نویسندگان محتوا به پرگویی روی آورده‌اند. این یعنی اتلاف وقت خواننده!

داستان بگویید! (Story telling) تجربه نشان داده است داستان ابزار موثر و کارآمدی در میخ‌کوب نگه‌داشتن خواننده است. برای مثال خواندن پست ویرگولی «برنامه‌نویس بودن بعد از چهل سالگی» بیش از ۲۲ دقیقه زمان مفید لازم دارد. استخوان‌بندی و نگارش داستانی کمک کرد تا این مطلب محبوبیت چشم‌گیری بدست آورد.

از زنجیره‌هایی استفاده کنید که حس کنجکاوی مخاطب را تحریک کند؛ تشنه بگذاریدش. همیشه جنبه‌هایی از موضوع را ناگفته بگذارید تا یک جای خاص رو کنید! شاید لازم باشد مشوق‌ها یا پیشنهاداتی (offer) بدهید تا خواننده همراه بماند.

با احساس بنویسید! (five sense!) احساسات حرف اصلی را در ارتباط با خواننده می‌زنند. احساسات در هر کاری مخاطب را با خود همراه می‌کند. چه کودکی که با لطافت دستان مامان را می‌گیرد، گربه‌ای که می‌آید روی لپ‌تاپ می‌نشیند، یا سگی که در کنار میز به آرامی می نشیند. احساس زبان ندارد! تنها دیدن چشم‌های گربه کافی است تا ما را از صندلی بلند کند و دیدن کلمات دوست‌داشتنی کافی است تا خواننده را تا پایان متن مشتاق نگه دارد. احساسات عشق، شور و شعف و آرامش را در ما برمی‌انگیزند و نهایتا خواننده را با متن همراه می‌کند.

در نوشتن رمان پیرمرد و دریا همینگوی بارها سر از بیمارستان در می‌آورد و پزشکان معالج مشکل او را خستگی زیاد و دریازدگی تشخیص می‌دهند در حالی که نویسنده در زمان نوشتن این کار کیلومترها از دریا فاصله داشته است!

مخاطب را شوکه کنید! اشکش را در آورید! بخندانیدش! هر جور می‌توانید هر پنج احساس را درگیر کنید. جوری باشد که مخاطب از سرما یخ بزند یا آب دهنش راه بیافتد. اگر احساسات‌تان درگیر شد، خواننده هم درگیر می‌شود.

اصیل و حقیقی بنویسید! هیچ چیز منجزکننده‌تر از احساسات دروغین نیست. مردم به راحتی جنس بدلی (fake) را از اصیل می‌نشناسند. بعضی سریال‌های صداسیما جای خوبی برای دیدن احساسات پوشالی و رفتارهای الکی هستند. «پسرعمو محمد نظرت چیه؟ عصر مادر و دختر برویم خرید.» کجای دنیا چنین دیالوگ‌های گفته می‌شود؟

محتوا، شاه نیست؛ عشق است. اگر عاشق‌ش باشید همه مطالب بالا را خودآگاه و ناخودآگاه رعایت می‌کنید!