یک آدم عادی که میخواهد از حد معمول هم معمولیتر باشد؛ که بدون پرده و باآرامش حرفهای دلش را با مخاطب ناشناس مطرح کند
آدمهای خاص بیخاصیت
بعضی آدمها خاصاند اما خاصیتی ندارند. بعضی آدمها ویژهاند اما هیچ ویژگی ندارند. بعضی آدمها مشهورند اما دلیل شهرت ندارند. فرق است بین خاص و خاصیت. یکی ممکن است جنبههای متفاوتی از خودش نشان دهد که دیده شود اما جایی را پر نکند، مشکلی را حل نکند، مسئلهای را مرتفع نکند.
دنیای رسانهای امروز همه ما را به سمت خاص اما بیخاصیت بودن هدایت میکند. جوری در دلمان وسوسه میاندازد که حتما دیده شویم، حتما با انگشت نشانمان دهد و انتخابمان کنند اما اگر روزی هم نباشیم به هیچچیز و هیچجا لطمهای وارد نشود.
میل به دیده شدن و عشق به مشهور بودن بلای جان انسان جدید است؛ این حکایت انسان موبایلی است، انسان لایک و فالور و ریتوئیت! وقتی حواسم به بیرون باشد از درون خالی میشوم. وقتی مشغول به نگاههای دیگران باشم خودم را نمیبینم. وقتی خودم را ندیدم از پر بودن یا خالی بودن خودم غافل میشوم. وقتی از خودم غفلت کردم با تشویقهای دیگران به وجد میآیم و هوا برم میدارد. متوهم میشوم، خودم را پادشاه گیتی میانگارم و دیگر خدا را بنده نیستم. خودم را سلطان نسل انسان میدانم و جز کف و سوت و توجه مداوم چیزی ارضایم نمیکند. آنوقت همینجور بیریشه و آفتزده پیش میآیم و روزی میفهمم همچون پادشاه برهنه و عریان شدهام که هیچکس جرأت نکرده است لختوعور بودنم را فریاد بزند. اما همه در دل به من خندیده و به حالم غصه خوردهاند. آدمهای خاص و بیخاصیت، اوضاعشان خراب است و دیگران را هم خراب میکنند. آنها ویروسی هستند که جامعه را هم بیمار میکنند و به کما میبرند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنهایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
آزادای اندیشه با لباس نمیشه
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمک خورده و نمکدون شکستن!