افسانه «نفرینِ آسمان»

روز که می شود، دست های کبود آسمان با نور شفابخش خورشید شفا می یابد.

پدربزرگ می گوید که قدیم ها اینطور نبوده است. قدیم هایی که هیچکسی یادش نمی آید.

در قدیم چیزی به اسم شب وجود نداشته است و فقط روز بوده است. انسان ها و حیوانات هیچ وقت خسته نمی شدند هیچ وقت نمی خوابیدند یا از هوش نمی رفتند.

ولی وقتی هوا تاریک می شد، همه به ناگاه از هوش می رفتند بنابراین در قدیم خورشید گرفتگی نشانه بدیمنی بود که ضعف موجودات را نشان می داد.

خورشید گرفتگی به وفور رخ می داد هفته ای یکبار. اصلا وجود هفته به دلیل خورشید گرفتگی بود.

فصل ها هم وجود داشتند ولی همیشه روز بود.

تا اینکه روزی اولین استفاده ناصحیح از جادو رخ داد. کسی برادرش را به خاطر حسادت کشت و اولین قتل در تاریخ رخ داد.

خورشید تمام موجودات را به خاطر استفاده ناصحیح از قدرتشان نفرین کرد و زودتر از موعد خورشید گرفتگی روی داد.

و هر روز خورشید سریعتر می گرفت تا طول روز و شب برابر شد.

و پدیده ای به اسم غروب به وجود آمد.
و پدیده ای به اسم غروب به وجود آمد.

خورشید کم کم نورش را از موجودات دریغ کرد و دست های آسمان به دلیل نبود نور شفابخش خورشید کبود شد.

هر شب دست های آسمان به دلیل نبود نور شفابخش خورشید کبود می شود ولی

«روز که می شود، دست های کبود آسمان با نور شفابخش خورشید شفا می یابد.»

به احترام دست های کبود آسمان باید گفت که

.

.

.

دست و جیغ و هورا !!!!!!!!!!!!

www.aparat.com/v/p5tjb?t=118

«از نشانه‌هاى او شب و روز و خورشيد و ماه است»

37 فصلت