دانشجوی تاریخ . farnazshabrooz@gmail.com ENTP_A
به تو از چند سال قبل سلام!
نامه ای به دوسال بعد
(برسد به دست تو..)
نمی دونم اصلا این متنو میخونی یا مردی؟
ولی حسم میگه زنده ای!
حرفا و ناراحتی های الانمو نمی خوام بگم که روح دختر 20ساله درونتو اذیت کنه..
پس لطفا ناراحتی های الانمو با خودت نبر،همینجا دفنش کن!
می خوام بگم لطفاً ورژن بهتری از خودت بساز،
دیشب که داشتی با xصحبت میکردی میگفتی:(ما از این ور بوم افتادیم اونا از اون ور بوم)
خواهش میکنم از اون ور بوم پرت نشو!(با تشکر!).
میخوام بدونم رشته ای که دوست داشتی رو بدست آوردی یا بخاطر تنبلی هات ول شد و مجبور شدی چیز دیگه انتخاب کنی؟
عاشق شدی؟!یا هنوزم مثل یک سیب زمینی به آدمای عاشق نگاه میکنی؟
لطفاً عاشق یک طرفه نشو!من حوصله ندارم دم به دقیقه اشکاتو پاک کنم و بهت دلداری بدم!(اینو ی سیب زمینی بهت میگه از دستش دلخور نشو بچه اس نادونی میکنه:)
راستی به20آرزو قشنگت رسیدی یا اینم میخوای ماست مالی کنی و بگی:اره خب پیش میاد قرار نیست همه چی رو کامل انجام بدم،همین که تا اینجا اومدم خودش خیلیه!
(تو رو جان جدت تو دلم نذار که یک دفعه همه چی رو کامل مثل بچه آدم انجام بدی منظورم هابیله نه قابیل!).
از همه بیشتر برای آرزو 7,9,20 خیلیییی هیجان دارم ،به قولی غول مرحله آخر محسوب میشن ،اگه بهشون برسی از همینجا ی ماچ گنده به اون کله کچلت میزنم (حتی تصور اینکه رسیدی هم بهم حس غرور میده!).
راستی هنوزم ذوق داری خاله بشی؟!
اصلأ خواهر زاده داری؟!
خودت که میدونی این فرناز ۱۸سال و نیمِ الان ۹ساله ذوق و انتظار داره خاله بشه.
هنوزم همون بچه لج کن و ی دنده ای هستی که مامان میگه ؟یا آدم شدی و حرف گوش کنی؟(میدونم از تو بخاری بلند نمیشه..).
شیرینی چی؟شیرینی دوست داری یا هنوزم متنفری؟ آخه شنیدم آدم هر هفت سال یکبار ی جورایی پوست اندازی میکنه (اینو احتمال میدم کم کم باهاش کنار بیای).
الان دوستی، داری که بگی اره بلاخره ی دوست وفادار و خوب پیدا کردم! دوستی داری با هم پایه دیوونه بازی باشه؟باهات یک رنگ باشه و رازهاتو بین خودتون چال کنه؟ ..یا هنوزم به غیر خودت با کسی خیلی حال نمیکنی و هروقت دلت گرفته و حوصله ات سر میره کلافه میشی و فیلم میبینی ؟.
هنوزم سخت پسندی یا یَلخی کار میکنی؟ می ری صد تا پاساژ رو بگردی و دست آخر از همون مغازه اولی که دیدن کردی خرید کنی یا نه؟
فهمیدی که «از کجا امده ام امدنم بهر چه بود،به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟»
یا بیخیال شدی و به روزمرگیات چسبیدی؟.
تو قسمت صبوری و تحمل درد و رنج اگه بخوام از ۲سال پیشت(یعنی الان) گزارش بدم باید بگم ای بدک نی،وقتی ناراحت میشه به کسی چیزی نمیگه و با خودش حرف میزنه(سَرَمو بُرد ،والا!)
اگه زیادی ناراحت باشه میره تو حیاط قدم میزنه ،انقدر راه میره تا خسته شه.(مورد داریم از نماز مغرب تا ساعتای ۱۱شب راه می رفته..).
دلم میخواد تا ۲۰سالگیت به این درک رسیده باشی که نگرانی های بی مورد ،بی موردن! مثلا سر اینکه دوست معمولیت نشسته با خالش گرم گرفته حسودی نکن و حرص نخور!(درِ گوشی بگم فرناز سر احساسات و دوست داشتن خیلیییی حسوده، البته فقط میشینه خود خوری میکنه.)
راستی بلاخره دانشمندا کشف کردن که علت میگرن چیه؟! بابا زشته این همه علم پیشرفت کرده اونوقت سر ی سردرد شاخه ای گیر کرده باشن! البته میدونم تو الانشم باهاش کنار اومدی،حتی حس میکنم میگرنت پیشرفت کرده و به میگرن شدید دچار شدی ولی خب تو تا الانشم به این سردرد های گاه و بیگاه زجر آور محل ندادی(باریکلاااا).
از خدامه بگی آشناهات بهت ضربه زدن! من میدونم و توووو!
(همین چند وقت پیش یکیشو تو نطفه خفه کردم.)
اگه نمی خوای تو هم ضربه بزنی حداقل اهداف مریضشونو تشخیص بده و نذار به خواستشون برسن!
خب دیگه حرفی نیست فقط محض یادآوری:
لطفاً فرناز خوبی باش وبه تموم اون ۲۰ارزوت برس ،ورژن بهتری از خودت بساز ،فرناز ۱۸سال و نیم الانتو سر افراز کن.
راستی جواب ناممو هم یادت نره!
فعلا تا دو سال دیگه خدانگهدار فرنازی(: ♡(ӦvӦ。)
مطلبی دیگر از این انتشارات
درخت خاطرات خانوادگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنولین .. دختری از جنس نور بود
مطلبی دیگر از این انتشارات
این یک داستان عاشقانه است!