به مادرت چیزی نگو!!!

_حال من خوب است !اتفاقا پیش پای تو یک عصرانه ی مفصل خوردم.جای تو خالی !


چای دارچین دم کردم و پنکیک شکلاتی درست کردم و خوردم!

دوش گرفتم و روغن گل یاس به‌موهایم زدم نیستی ببینی خانه پر از عطر موهای من شده مادرم!


تلفن را که قطع میکنم دوباره میروم سراغ عرق بهارنارنج و بطری را سر میکشم!


کسالت ورخوت رختخواب یک طرف و بوی تهوع آور عرق و اشک یک طرف!


کوفته شده تمام تنم.انگار که با پتک کوبانده باشند به سرم !پوست سرم گز گز میکند!


باید هر طور شده بروم دوش بگیرم تا رد اشک و گریه از چشمهایم محو شود.


جان مادر که از پارک برگردد حتما بغلم میکند و صورت کوچکش را توی موهای نمدارم فرو میکند و باز عمیق میکند نفسهایش را!باید مثل همیشه بوی شامپو بدهد موهایم!


باید دمنوش به برای دلبر درست کنم و موهایم را فر کنم!


عطر کوکو شنلم را اسپری کنم روی شانه هایم و اسپند دود کنم برای خنده های جان مادر!


باید دروغهایم را مرور کنم!


خب به مادر که گفتم حالم خوب است و گرفتگی صدایم مال خوش خوابی ظهرگاهی است و خیالش را راحت کردم!


راستی مادرم!


اصلا تو دروغهایم را باور میکنی؟راستش را بخواهی تا قبل از اینکه خودم مادر شوم فکر میکردم دروغگوی قهاری هستم که تو دروغهایم را باور میکنی!تو باور نمیکردی درست میگویم؟تو حتی باور نکردی که نفسهای بریده ام مال سرماخوردگی فصلی نیست.باور نکردی که پف زیر چشمهایم مال خوابیدنهای از سر بیکاری نیست!


تو باور نکردی که بی خوابهای شبانه ام مال قهوه ی عصرگاهی نیست!


همانطور که من باور نمیکنم دروغهای جان مادر را!


من به قربان چشمهای سیاه و معصومش.دروغ که میگوید برق نمیزند دیگر.دستهای کوچک و انگشتهای نحیفش میلرزد.من از چشمهایش آرزوهایش را میخوانم دروغ که جای خود دارد!


حسابش از دستم در رفته!دروغهای مصلحتی ام را میگویم!


دروغهایی که به تو و جان مادر و دلبر گفتم!


وقتی بعد از جر و بحثهای گاه و بیگاه به او گفتم حاضر نیستم دیگر ببینمش دروغگوی خوبی نبودم.آغوشش را گشود و گفت:باشد ولی من دلم غنج می رود برای خنده های تو!


وقتی به دماغ فندقی مادر گفتم حالم خوب است و اگر کمی بخوابم سرحال میشوم!باور نکرد و تمام روز را مثل پروانه دور تخت چرخید و تبم را چک کرد!




خب رشته ی کلام از دستم در رفت!


میخواستم از مادرانگی های مادرم بگویم و شاید کمی از مادرانه های خودم؛ولی حرف به درازا کشید و‌منحرف شد سمت دروغهای مصلحتی عاشقانه !!!


اصلا یه توصیه از طرف یه مادر و دختر و معشوقه ی دروغگو!!!


تا میتوانید به مادرتان ،فرزندتان ،معشوقه و معشوقتان دروغ بگویید.از همان دروغهای عاشقانه!


درست است که باور نمیکنند اما ته دلشان را شده برای چند ثانیه قرص میکند!


اصلا شاید محمد مهدی کرمی مثل من دروغگوی ماهری بوده!!!


به مامان چیزی نگو!!!!



آسیه محمودی