داستان توجه گمشده- چالش هفته

آقای دست انداز عزیز مردم فقط وسایلشان را این ور آن ور نمی اندازند آدم هایی دیدم که خنده ها و گریه هایشان را در این ور آن ور خیابان های مجازی ول می کنند من دلم برای آن خنده های دروغی می سوزد مگر گناه آنها چه بود که نتوانستند واقعی باشند دیروز که با یک خنده دروغی حرف می زدم می گفت من فقط توجه می خواهم آخر کسی نبود که او را در بزرگسالی در آغوش بگیرد

من نمی دانم این توجه چیست که همه در پی آن هستن برای کمی از آن کاسه گدایی می‌گیرند آن هم جلوی مردمان بی توجه که وسایلشان جلوی خیابان های واقعی جا می گذارند بدون شک توجه رابطه مستقیم با سکه های طلا دارد آخر همیشه صدای زن همسایه بالایی ما می آید که به خاطر توجه نکردن اصغر آقا می خواهد سکه های طلای نداشته اصغر آقا را به اجرا بگذارد

شاید هم توجه همان نگاه عاشقانه لیلی به مجنون بوده ما خبر نداریم اگر این طور است که ای عالم و آدم به ما نیز توجه نشده ما از قافله عشق جا ماندیم

اگر توجه همان نگاه پیرزن سر کوچه باشد نه از توجه خوشم می آید نه از متوجه بودن انسان ها آخر همیشه آمار رفت و آمد های من را به مادرم می داد و من همیشه بعد حرف زدن مادرم با او یک دل سیر کتک می خوردم

آخر که ما نفهمیدیم که این توجه چیست که نه من دارم نه زن همسایه و نه قافله نسل مجازی و نه مردمان حجازی و نه یاران اسفناجی و نه دوستان و همکاران حاجی (آخ ببخشید زیادی قافیه دار شد ?) اگر شما و دوستانتان پیدایش کردید سلام ما را به او برسانید تا شاید او داستان نبودش در این ایام را برایتان تعریف کند

صرفا برای نداشتن عکس بهتر
صرفا برای نداشتن عکس بهتر