تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
سوگ
چند وقت پیش یکی ازشبکه های به قول بعضی ها بیگانه،گزارشی اختصاصی از بازماندگان فوت شده های هواپیمای اوکراینی پخش کرد!
ابتدا دلم نمیخواست که پای این گزارش بنشینم.چون با شناختی که از خودم داشتم میدانستم با دیدن چشمهای غمگین و خشمگین آنها تا چند هفته دچار ناراحتی خواهم بود اما خب حس کنجکاوی ام باعث شد این برنامه را تماشا کنم!
چیزی که بین این همه بغض و خشم و حسرت و کینه برایم ناراحت کننده بود این بود که یکی از بازماندگان گفت ما فرصت سوگواری نداشتیم.تمام غممان تبدیل شده بود به خشم و شک و حیرت!
تمام آن روزهایی که باید می نشستیم و گریه میکردیم و آرام میگرفتیم دنبال حل معما بودیم!
دنبال مقصر و قاتل !
امروز از یک خبرگزاری موثق خواندم که پدر مهسا امینی گفته است که از ما خواستند شبانه مهسا را دفن و کفنش را باز نکنیم !
از ما خواستند مراسم سوگواری را یک روزه برگزار کنیم!
و باز هم فرصت سوگواری را گرفتند از خانواده ی یک قربانی!
وقتی پدرم فوت کرد تا سه روز اقواممان خانه ی پدری ماندند.پا به پای ما سوگواری کردند.شانه شدند برای گریه هایمان،آغوش گشودند برای غممان و شریک شدن در اشکهایمان!
وقتی آدمی عزیزش را از دست میدهد تنهایی سوگواری کردن میشود کابوس تمام نشدنی!
انگار همان اصطلاح معروف شریک شدن در غم معنا پیدا میکند وقتی بستگانمان با اشک ریختن پا به پای ما یک آجر از دیوار بلند غم ما را برمیدارند!
وااای بر آنان که به مادران داغدیده فرصت سوگواری ندادند!
وااای بر آنان که غم پدران داغدیده را با ممنوعیتهایشان تبدیل کردند به کمر شکسته!
بیایید در غم مادران و پدران داغدیده شریک باشیم!!!
پی نوشت:
این روزها حال خوشی ندارم و قطعا دچار پراکنده نویسی شدم.
جمله های ناقص و بی در و پیکر مرا بگذارید به حساب حال این روزهای من!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
همسایه های دیوار به دیوار
مطلبی دیگر از این انتشارات
در ستایش اجبار
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرکه ی عشق!!!