اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
نامه ای به حدیث ۲۰ ساله!
سلام منِ عزیز حالت چطوره؟امیدوارم به همه ی آرزوهات رسیده باشی(نه مثل این آدمایی که برای کلاسشون امیدوارن من واقعااا واقعاااا امیدوارم)
الان باید ترمای آخر کارشناسیتو بخونی درسته؟بگو ببینم میتونم صدات کنم خانم معلم یا هنوز زوده؟?
دانشگاه چطور میگذره؟ارزششو داشت که با رتبه ی تک رقمی(?)بری دانشگاه فرهنگیان؟هنوزم دلت می خواد ادامه تحصیل بدی و تا دکترا بخونی یا عطاشو به لقاش بخشیدی؟
من حدس میزنم رشته ی جامعه شناسی خونده باشی ولی ممکنه تاریخم بخونی.نگو که داری الهیات میخونی و قراره معلم دینی بشی؟??روان شناسی چی؟
راستی حدیث هنوز مجردی؟?نکنه همه ی اون کسایی که می گفتن ازدواج نمی کنن الان بچشونم بغلشونه و تو همچنان عقاب تنهایی؟?(فقط بهم بگو مهتاب همون طوری شدی که پیش بینی کرده بودم یا نه؟?)دارم تصورت می کنم که یه نی نی هم بغلته و تو براش سماعی شعر می خونی????
حتما تا الان چند جلسه کارورزی رفتی بچه ها چطورن؟کلاسا چطوره؟امیدی به تغییر این نظام آموزشی مضخرف داری یا نه؟!اون پژوهت درباره ی نظام نوین آموزشی به کجا رسید؟
از اون دختر عجیبی که علاقه ی خاصی بهش داشتی خبری داری؟هنوزم همونجوریه؟به همون جایی که دوست داشتی برسی رسیدی؟همونی که می خواستی بشه شد؟بهت گفت اون راز مگو رو یا نه؟کاش میتونستم ببینمت...
میدونی چیه؟ازت می خوام اگه تا حالا شروع نکردی حتما شروع کنی و کتابای کودکانه و راه حل های تربیتی مناسب برای بچه هاتو پیدا کنی یادته که اون آرمان بزرگ ۱۳،۱۴ سالگیتو مگه نه؟اگه ازدواج نکردی برا اونم باید تحقیق کنیا!!واااای امیدوارم قبلا این کارارو کرده باشی.
حدیث شروع کردی به نوشتن کتابت یا نه؟(شاید چاپشم کرده باشی?)اون رمان اسلام شناسی و ایده ی نابت رو فراموش نکنیا!فانتزی جذاب نویسندگی که برای دوستات تعریف می کردی یادته؟موقعی که یه کتاب دست بچشون میبینن و اسم نویسندش حدیث علاقه بنده!وای که چه حالی داره فکر کردن به کتابای روشنگر تو!میدونم که میتونی به نوجوونای زیادی کمک کنی تو چاه نیفتن من بهت ایمان دارم جوجه ی طلایی من!??
چه ورزش می کنی؟اندامت چجوریه؟هنوزم سیخ قلیونی یا گوشت گرفته تنت؟?
از هُنر مُنرات چه خبر؟درآمدی داری یا نه؟?آشپزیت که عالی بود،دسو مسرم بلد بودی درست کنی،روی هنر های دوخت و دوزی و رنگی کار کردی یا نههه؟?وای که من مطمئنم خیلی پیشرفت کردی!
"من" جونم قرآن که می خونی دیگه....تونستی صوت و لحن بری و تجویدو تموم کنی؟?
بلاخره از تنهایی هایی که اذیتت می کرد در اومدی؟آدم هم فکر با خودت پیدا کردی؟از دبیرستانت راضی بودی؟اخلاقت بهتر شده یا بدتر؟به من می خندی یا بهم افتخار می کنی؟هنوزم بعضی وقتا دلت می خواد بری تو کمد گریه کنی؟وای حدیث خیلی ازت سوال دارم جواب سوالامو بده!?
حدیث خیلی میترسم که این نامه لا به لای صفحات گوگل خاک بخوره و هیچ وقت به دستت نرسه خواهش می کنم یادت نره که بخونیش؟??
میدونم قطعا نتونستی به تک تک این چیزا برسی منم سوال پرسیدم که بدونم به کدوما رسیدی و برای کدوما تلاش می کنی و کدوما کلا یادت رفته!به مامان سلام برسون?
پ ن۱.حدیث یادت باشه که یاد مهتاب بندازی درباره ی قلعه که قرار بود یه روزی بهت بگه بهش بگی...
پ ن۲.تا حالا عمیقا به ارزش هات فکر کردی؟اگه نکردی حتما براش وقت بزار که داره دیر میشه ها....
پ ن۳.بعد خوندن این نامه به سی سالگیت یه نامه بنویس حالا که تو این فرصتو داشتی خودتو بشناسی باید به اونم فرصت بدی تو رو بشناسه
شاید یه چیزایی به این نامه اضافه کنم ولی قول میدم چیزی کم نکنم!تو باید بدونی ۴ سال پیش چه افکاری داشتی من اینو حق تو میدونم
مطلبی دیگر از این انتشارات
عشق :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به علیرضای ۱۰ سال آینده
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک روز عادی