وسوسه

+ سلام‌ آقای دهبان ، خوشحالم‌ که دعوت ما رو قبول کردین و حاضر به گفت و گو با ما شدین . قطعا نویسنده های عزیز ، مشتاق دیدن قلم سیاه های شما بر روی صفحه پرنور وسایل ارتباطی خودشون خواهند بود ...

_ بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین ، انه خیر ناصر و معین‌ ، سلام عرض میکنم به نویسندگان عزیز که نوشته های شما رو دنبال میکنن . البته فکر نکنم کسی مشتاق خوندن اینا باشه .

+ خب بهتره در همین‌ فضا بمونیم ، علاقه شما به قلم و نوشتن‌ ، سر انجامش میشه کتاب هدف زندگی نوشته شده در سال ۱۴۱۰ ، چی شد که از یه چند صفحه جزوه ، به یه کتاب قطور ۳۰۰ صفحه ای میرسین ؟

_ خیلی رسمی صحبت میکنی آریا جان ? با این حال ، کمی در مورد کتاب صحبت کنیم موضوع این کتاب ، برخلاف آنچه که بنظر میاد ، در واقع طبقه بندی زندگی هست .

+ جالب شد

_ توی نوشتم نپر آریا جان ?

+?? ببخشید مجبورم که بند طولانی نشه بعضی موقع ها ورود کنم‌. خب داشتین در مورد طبقه بندی میگفتین

_ همیشه یکی از دغدغه های من و تو این بود که بفهمیم که هر کس در چه رتبه ای وجود داره ، البته خب ما برای این رتبه بندی ، دو مشکل داشتیم‌ ، این که ما ابزار شناسایی افراد رو نداریم و دوم این که هدف نا معلوم بود ، یعنی من و تو هیچ‌ معیاری برای دسته بندی افراد نداشتیم حتی دسته بندی خودمون .‌

+ و معیارتون رو هدف زندگی قرار دادین ...

_ درسته ، کتاب حرف نو داره ، البته نه همه جاش ، بخشی از این موضوعات توسط شهید مطهری و شهید بهشتی و علامه مصباح ، کار شده .‌ اما خب گویا خیلی خوب بهشون پرداخته نشده ، در واقع توجه نشده بود .‌ برای همین‌ در یه بسته بندی بهتر ، به مخاطب ارائه میشه ، همین‌باعث میشه ۱۰ بار چاپ‌ مجدد بشه و شمارگان کتاب ، ۵۰۰۰ هزار در هر نوبت باشه ،

+ چه ریسکی ، ۵۰۰۰‌ تا کمی‌زیاد نیست ؟

_ چرا ، البته خب چون من منبع درآمدم جاهای دیگه هست ، حتی اگر فروش نمیرفت هم مشکلی نداشتم .


+ منبع درآمد اصلی شما از کجا تامین میشه ؟

_ آریا جان گوشی رو بزن توی شارژ ، وگرنه خواننده های عزیز از نعمت هم نوشتی ما با هم‌ بهره مند نمیشن . منبع اصلی درآمد میشه کارخونه ، البته با الگوریتم‌های جدید نه به شکل و شمایل سنتی .‌

+ تا اون جایی که میدونم من خیلی سنت گرا هستم و نسبت به تغییر واکنش نشون میدم ...

_ نه اتفاقا ، نگاه کن تو یه ترس درونی از تغییر نداری ، بلکه این حست ، ناشی از یکسری تهدیدهای بیرونی هست . خاصتا به تغییر بسیار گرایش داری و به قولی شیطنت ها و بازیگوشی های کودکی در تو محو نمیشن بلکه شکل و شمایل متفاوت تری میگیرن .

+ بزارید مصداقی تر صحبت کنم ، بدن و فکر من خیلی دوست داره یه حالت پایدار داشته باشه ، گرچه تغییر هم رخ بده ، به هر دلیلی که چه منشا درونی و چه بیرونی داشته باشه ، دوست داره به مکان قبلیش برگرده .

_ نکته خوبی گفتی ، نگاه کن تو دقیقا یه مثال درست و حسابی برای کوانتوم هستی ، تو بین ۱ و ۲ نمیتونی وایسی ، تو یا یکی یا ۲ یا ۳ یا ‌... .‌ یعنی وقتی از ۱ به ۲ میخوای برسی ، عوامل بیرونی توبر ذهن و افکارت تاثیر میزاره که به منطقه ۱ برسی ، گرچه شاید فاصله زیادی با ۲ نداشته باشی .


+ بنظرت کتاب هدف زندگی توی این زمینه میتونه کمک کنه ؟

_ اصلا یکی از کاربردای کتاب همینه ، خصوصیات هر پله رو میگه ، و تو میتونی برنامه ریزی کنی برای پیشرفت .

+ یجایی از صحبتت ، به ایجاد یه الگوریتم برای کارخونه اشاره کردی ، چه الگوریتمی ؟

_ ما یه هدف ابتدایی گذاشتیم ، اصولا برای اون کارخونه خیلی هدف بلند مدت معنا نداشت ‌. بعد از فکرهای بسیار و مشقت های فراون و استعمال مقادیر زیادی کاغذ و دفتر ? ، به این ننیجه رسیدیم که اگر روی افزایش بازدهی و بهره وری کارخونه کار کنیم خود به خود بسیاری از مسائل و هزینه های اضافی حل میشه ،

+ خوبه که هنوز به کاغذ و دفتر پایبندی

_ اولین حرکتم حذف همین کاغذ و دفتر بود ، ورود و خروج کارگرا دیگه دستی ثبت نشد بلکه با دستگاه انجام میشه ، بدون این که لازم‌باشه چندین مرحله حسابرسی رخ بده . حذف فاکتور های دست نویس ، حذف حسابرسی روزانه و استخدام یک حسابدار جدید به طور تمام وقت در اختیار ما . اقلامی که مشتری ها مستقیما از ما خرید میکردن ، مستقیما پس از پرداخت در سیستم ثبت میشد ، همین عاملی که سالانه جریمه های میلیاردی از طرف اداره مالیات از ما گرفته میشد و بابا بدون توجه به این موضوع ، جریمه ها رو پرداخت میکرد . همین کارهای کوچیک باعث شد در اولین سال اجرای این طرح ها ، فقط ۱۵ ملیون تومان جریمه مالیاتی بشیم و تا حدود زیادی موفق شدیم .

+ به طور خلاصه بگم شما تفکر تخریبی نداشتید ، بلکه دائما در حال اصلاح درونی بودین ‌ .

_ گاهی لازم نیست همه چی رو از بین برد تا از نو شروع کرد ، فکری که خیلی به ذهنم خطور کرد اما بحث اینه که یه مجموعه سودده نیاز به تخریب نداره . گرچه شاید اشکالات زیادی بهش وارد شده باشه .

+ پس شما موافقین یکسری جاها باید افکاری رو تخریب کرد ‌

_ قطعا ، تو همین راه من خودم تفکر تخریبی رو تخریب کردم ، و تفکر اصلاحی رو جایگزینش کردم

+ چه قدر این صحبتا من رو یاد مناظره حمید رسایی با صادق زیبا کلام میندازه ، و به طور کلی اصول گرا و اصلاح طلب ، خودت فکر میکنی این نوع تفکر اصلاحی به کدوم یک از این جناح ها نزدیک تره ؟


_ بنظرم هیچ کدوم ، این ها قبل از گرفتن مسئولیت ، حرفا و برنامه های متفاوتی دارن اما بعدش تفاوت چندانی در عملکردشون دیده نمیشه ، البته قطعا من هم به یکی از این ها نسبت به دیگری بیشتر گرایش دارم .

+ کارآفرین برتر استان در سال ۱۴۰۸ ، نظرت ؟

_ والا چی بگم ☻

+ البته توی دوران بابا هم این عنوان رو دریافت کرده بودیم ، بنظرت اون موقع شایسته همچین مقامی بودیم ؟ یعنی حدود سال ۹۶

_ من و تو اون موقع کوچیک بودیم ، اما اون چیزی که مشهود بود این که ۵۰ کارگر داشتن ، قطعا اشتغال بالایی ایجاد میکنه ولی متاسفانه اکثر کارگرا مشغول کارهای بیهوده ای بودن که شاید با یه دستگاه ۲۰۰ ملیونی ، ۴ یا ۵ نفر از چرخه حذف میشدن و هم قیمت نهایی پایین میومد هم سرعت کار بالا میرفت . در نهایت ما در سال ۱۴۰۶ دوباره به همون تعداد کارگر میرسیم البته با یه گستردگی چند برابری نسبت به مدل سنتی .




+ قرائت قران و موسیقی ، بالاخره کدوم ؟

_ این چیزی که دوست دارم خودت بهش برسی ، یکی از جذاب ترین مسیرهای پیشرفت تو همین انتخاب بین این دوتا هست ، مسیری که شک تو رو بر طرف میکنه .

+ نمیتونم ، کنجکاوم ? ...

_ یچیز کوچیک بگم که پس زمینه هر دو تای این ها بی اهمیته ، تو با همین مقام سیکا که در قران استفاده میشه ، میتونی مبتذل ترین آهنگا رو ایجاد کنی ، این ها زمانی ارزشمند میشن که در پی هدف باشن ، نه هدف در پی موسیقی ‌.

+ قلمبه

_ سلمله

+ صحبت

_ آره قبول دارم

+ چه لهجه ای گرفتی ...

_ دوست دارم به هر شهری که میرم بفهمن دارن با یه گیل صحبت میکنن ، گرچه هزینه هایی هم ایجاد میشه برای آدم‌ . واقعا از این طرز حرف زدنت هم بدم میاد که فارسی تهرونی صحبت میکنی . اه

+ بچه ها چی ؟

_ خب خانم برای این جا نیست در نتیجه بچه ها لهجه گیلکی ندارن ، با این حال ثنا گیلکی دوست داره و برام عجیبه . آیدین و محمد و لیلا ، فعلا براشون مسئله نیست .

+ چیزی باقی مونده که میخوای بگی ؟

_ یعنی باید برم ؟

+ نه طولانی شد آخه یکم

_ دلت بچه خواست ؟

+ آره ?

_ هی پسر زوده واست ، حالا همه اینا روی صفحه نمایش گوشی هست . تو اینا رو وارد صحنه روزگار کن ? . خب مغزت خستست ، تخیلت دیگه کار نمیکنه ، تازه وقت برای اینم باید بزاری که متن‌ تر تمیز کنی ‌‌. دیگه ما بریم و ...

+ آریا

_ بله

+ آریا

_ کوفت

+ آریا

_ چیهههههههه ، ای بابا

+ میخواستم ببینم هنوز فشاری میشی یا نه ، دیدم آره هنو همونم .

_ به منم دروغ میگی ؟ بهش نمیرسی ‌.

+ ولی من میخوام بهش برسم

_ دیوونه بازی در نیار

+ میخوام در بیارم و این مکالمه هم با تو تموم میکنم و دیگه هم اجازه نمیدم چیزی بنویسی ?

_

_

_

+ ها دیدی نمیتونی ، من دیکتاتورم ?، دوستان تا ۲۲ بهمن ماه خدا یار و نگهدارتان ، امیدوارم این قضایای که گفتم حل بشه .

هی
هی