کسی به من نگفته بود

بنده آنچنان اهل شرکت کردن در چالش‌ها نیستم، امّا این چالش «چرا کسی این‌ها رو به من نگفته بود؟» ایده‌ی جالب و قابل استفاده‌ای بود. معمولاً خودم مشابه این سؤال را از بزرگتر‌ها می‌پرسم و می‌گویم:« لطفاً به من بگویید که اگر به عقب باز می‌گشتید چه کارهایی را انجام نمی‌دادید؟» این سؤال را از بزرگترهای فامیل پرسیده‌ام یا حتی از رانندگان اسنپ که قدری سالخورده هم بوده‌اند جویا شده‌ام. خلاصه، سعی کردم خیلی سریع و جمع و جور، برخی از تجربیات شخصی خودم را به قیمت عمرْ به آن‌ها رسیده‌ام بنویسم.

۱

خب بسیاری از اوقات تصمیم میگیری کاری رو انجام بدی، امّا بعد از چند روز، با یه «بی‌خیال» گفتن خودت رو راحت می‌کنی. خطای تو این که فکر می‌کنی این «بی‌خیال» گفتن و این انجام ندادن تاوان خاصّی نداره، امّا «هربار که تصمیم میگیری کاری بکنی و بعد از زیرش فرار می‌کنی، انگار یک بار با تبر به درخت «اراده»ی خودت می‌زنی.» هر بار همچین کاری بکنی، مدام «رها کردن» و « از زیر بار مسئولیت شونه خالی کردن» برات آسون‌تر میشه. انتهای داستان رو حدس بزن: بی‌اراده‌گی عادتت میشه! اگر به چیزهای خوب عادت نکنی، به صورت خودکار، به چیزهای بد عادت می‌کنی.

۲

آدم‌ها عادت دارند فراموشش کنند و تمام برنامه‌های زندگی‌شونو بدون توجه به اون ترسیم کنند. آدم‌ها حرف‌زدن از اون رو بی‌ادبی می‌دونند. اون‌ها دوست ندارند اسمش بیاد. ولی تو نباید هیچ وقت یادت بره که «روزی خواهی مرد.» از مرگ فرار نکن، برعکس بزار توی تصمیم‌های ریز و درشت زندگیت دور میز بشینه و نظرشو بده. هر چی نباشه، داریم توی واقعیت زندگی می‌کنیم و مرگ از واقعی ترین واقعیت‌هاست. وقتی می‌خوای حرف بزنی، وقتی می‌خوای جایی ثبت نام کنی، وقتی می‌خوای ازدواج کنی و وقتی می‌خوای جشن بگیری، یادت باشه که یه شکارچی دنبالته که هیچ وقت تیرش خطا نمیره.

۳

رعایت آداب و رسومْ ریاکاری نیست؛ قرار هم نیست که تو ادا در بیاری، نه، انجامشون بده، چون خداوند هم از تو همین رو خواسته. این که مراقب باشی پشتت به بزرگ‌ترت نباشه یا این که وسط حرف کسی صحبت نکنی یا این که به پای بزرگ‌ترها بلند بشی یا این که تعارف تیکه پاره بکنی ریاکاری نیست. ریا عموماً با فعل تعیین نمیشه، افعال برچسب ریا یا اخلاص ندارند، بستگی داره دل تو چه جهتی به اون کار بده. بستگی داره برای چی اون کار رو انجام میدی.

۴

وقتی می‌خوای برنامه‌ریزی بکنی، گام‌های اوّلیه رو خیلی ساده بگیر. فرض کن اگر تا به حال اهل مطالعه نبودی، قرار نذار از این به بعد روزی یک ساعت مطالعه کنی! چون داری زور می‌گی و به زودی قید مطالعه رو می‌زنی. بزار یه فرمول رو بهت بگم: مقداری رو تعیین کن که می‌دونی قطعاً این مقدار رو می‌تونی انجام بدی! اصلن هم اهمیت نده که این مقدار چه قدر کم یا ناچیزه: سیل با چند تا قطره‌ی کوچولوی بارون و یواش یواش درست میشه.

[بنابراین می‌تونی با حتا یه خط مطالعه یا یه صفحه مطالعه یا روزی پنج دقیقه مطالعه شروع کنی. این روند رو این قدر ادامه بده تا این عادت به خوبی شکل بگیره. بعد هم با همون فرمول بهش اضافه کن و پیش برو. اگر دوست داری سرعت پیش‌روی خودتو زیاد بکنی، توصیه می‌کنم زیادْ به هدف و ارزش اون کاری که می‌خوای بهش عادت کنی تفکر کنی. خیلی مهمه. به فوایدش فکر کن یا به ضررهای انجام ندادنش. میتونی خیال پردازی کنی که اگر اون عادت رو شکل بدی، بعدش چه شکلی میشی و چه قدر وضعت بهتره میشه. تفکر معجزه می‌کنه.]

۵

زمانْ تمام غم‌ها رو درمان می‌کنه. درمان می‌کنه یعنی دست کم کاری می‌کنه که دیگه دردْ نداشته باشی. شاید زخمش بمونه و یاد اون اتفاق بیوفتی، اما دردش میوفته یا خیلی کم میشه. خود دونستن این اصل، خیلی تسلی‌دهنده است. گاهی به این فکر می‌کنم که هزار سال بعد، حتی استخون‌هام هم باقی نمونده‌، چه برسه به این چرت‌وپرت‌هایی که خودمو به خاطرش ناراحت می‌کنم!

۶

اگر همیشه کاری رو بکنی که دلت می‌خواد، نتیجه‌اش میشه چیزی که دلت نمی‌خواد.

۷

ناراحت بودن رو به رسمیت بشناس و به خودت اجازه بده که ناراحت باشی و نرو روی مخ خودت که هر طور شده زودتر خوب بشی. دوره داره. اما نزار ناراحت بودن عادت بشه. برای ناراحت نبودن، برای حال خوب مستمر، باید توی زندگی هدف ارزشمندی داشته باشی که به زندگیت معنا بده. و الّا شادی ها و سرگرمی‌های زندگیت فقط یه خوشی زودگذر میشن. بعد که تموم شن، دوباره تو می مونی یه زندگی بی معنای بی هدف.

۸

برای خودت بت نساز. منظورم توی مسائل علمیه. اگر انیشتین از نیوتون بت ساخته بود، اگر ملاصدرا از ابن‌سینا بت ساخته بود، اگر گالیله از ارسطو بت ساخته بود و اگر کانتْ از دکارت بت ساخته بود، هیچ وقت حرف‌های نو نداشتیم. اساساً هر وقت کسی گفت «تو می‌خوای رو حرف ... حرف بزنی؟» بدون که بت‌پرستی بیش نیست. توی بحث علمی، اسم‌ها کنار میرن و همه در یه رتبه قرار می‌گیرن.

۹

قرار نیست کتاب‌های خیلی زیادی بخونی. ترجیح میدم کتاب‌های معدود و مهمی رو چند بار بخونی. یادت باشه، عمرت محدوده و هر آدمی سهمیه‌ی مشخصی برای مطالعه داره. ما تا ابد نیستیم، شاید همین منْ ۱۰ سال دیگه از دنیا برم و خودمم ندونم که زمانم فقط به اندازه‌ی خوندن ۳۰۰ جلد کتاب کفایت می‌کرده. بنابراین، خیلی سنجیده انتخاب کن. همچنین قرار نیست، چیزهای زیادی بنویسی. کلمات و حرف‌های تو حتی کم روی باقی افراد اثر می‌زارن و اگر ناسنجیده باشه، تو مسئول به خطا رفتن آدم‌های زیادی شدی. یادم نمیره که از علامه‌ی طباطبایی رحمه‌الله می‌خوندم که می‌فرمودند:« خوب است انسان یک سال مطالعه و تحقیق کند و سپس یک ساعت صحبت کند!»