یه داستان فوق العاده

سلام آنولین،

دیروز ویرگول بالا نمی اومد ، حتما گرن برات گفته ، هم گرن و هم بقیه بر و بچه های ویرگولی و از جمله خودم حسابی حرص خوردیم! .... من چند تا فحش هم دادم ! ... خوب شد که ویرگول دیشب بالا نمی اومد و گرنه یه پست انقلابی می ذاشتم با چند تا فحش و احتمالا بعدش بلاک میشدم ... چون اینجا رایگانه ، نمی تونه با ما این کار رو کنه ... می دونی ... چند ماه قبل اینستاگرام رو ترک کردم و اومدم ویرگول و خیلی خوشحال بودم که اینستا رو ترک کردم ،حتی سعی کردم اکانتم رو حذف کنم که چون اینستاگرام مقاومت می کردم نشد ، در واقع اکانتم رو روی گوشی همراه قبلی م رها کردم و روی گوشی جدیدم اینستاگرام و واتس آپ نصب نکردم ... خوشحال بودم که اومدم توی یه پلتفرم ایرانی ، از آشنایی با تو ، آقای دست انداز ، بقیه دوستان ویرگولی و شرکت در چالش های هفتگی هم همینطور ...

شاید هم به ویرگول اعتیاد پیدا کردم ، شاید شکل اعتیادم تغییر کرده و خود اعتیاد باقی مونده ... به هر حال ... در اولین فرصتی که پست هام رو منتشر کنم و تو بخونی شون باید یه راه دیگه هم برای ارتباط پیدا کنیم ، به قول برادرت : "چرا اینجا پیام خصوصی نداره؟" .... شاید باید یه آدرس ایمیل رد و بدل کنیم ... من هم باید اعتیادم به ویرگول رو ترک کنم ... تو هم باید کمکم کنی ....

امروز برات این عکس رو آوردم .. وقتی دیدمش خیلی خوشم اومد ، امیدوارم تو هم خوشت بیاد.???

به امید دیدار

یکشنبه 23 مهرماه 1402 - ساعت 8:15 عصر یا شب !