«مرا بخوان به کاکتوس ماندن»
نامه ای به علیرضای ۱۰ سال آینده
سلام رفیق، صدای منو داری؟ بگو به من که هنو سرِ حالی. هنو میخندی کِیفت کوکه... 《حصین》
ببین عزیزم، میخوام رو راست باشیم. ۱۰ سال بعد قطعا تو اینجا پیدات نمیشه. اصلا اینو نمیبینی. ۱۰ سال بعد، اگه اینو بخونی شاید خیلی عوض شده باشی؛ قطعا خیلی عوض شدی، ولی هیچوقت از خوندن این نامه حس نمیکنی یه یادگاری از طرف یه بچهست. بزار یادت بیارم که تو موقع نوشتن این متن سنت کم بود ولی عقلت نه. سال آینده کنکور دارم، بعدش هم که معلوم نیست چی باشه. آینده مبهمه. حتی زورم میاد برای امتحان های نوبت اول بخونم، زورم نمیاد اینارو بنویسم چون میدونم تویِ ۱۰ سال بعد هم این حسو درک میکنی. ولی برات آرزو میکنم اون موقع که اینو میخونی گوشیتو بزنی تو دیوار، کاری که الان من باید بکنم.
اگه شغل داری، کارمندی، خاک تو مغزت؛ چون هدفت این نبود دلقک خان. میخوام ازت بپرسم این سال ها چجوری عمرتو تلف کردی، چجوری وقتتو گذروندی و چی داری که دم مرگ نخوای حرصشو بخوری. دقیقا نخوای حرصشو بخوری. قرار نیست چیزی ازت باقی بمونه. حتی نوشته هات، عاقبت ویرگول یه چیزیه فراتر از پلتفورم های داخلی دیگه که یا تعطیل شدن یا فروخته شدن؟ نمی پرسم ازت چی به دست اوردی چون قرارمون این نبود که به دست بیاری، اینجا بازی Subway surfers نیست که سکه جمع کنی، اینجا مثل PUBG باید سعی کنی کشته نشی.
ببین تو بازی "سابوی سرف" یه مشت سکه جمع می کردی و بازی وقتی تموم می شد که بمیری، برنده همیشه بازنده بود. ولی تو پابجی بازنده، برنده ست. اونجا از ۲۵ تا تیم چهار نفره فقط یک تیم میتونه برنده باشه، ولی بعضی از تیم های بازنده، از زندگیشون خیلی راضیتر از اون برنده ان. چون خودشونو واسه برنده شدن پاره نکردن. اینارو می نویسم چون شاید در آینده یادت بره. اول که بازیشو نصب میکنی همه ی زورتو میزنی که اولین نفر باشی، نمیشه و نمیشه. وقتی میشه میفهمی که هیچ لذتی پشتش نبود. سعی میکنی بهتر بازی کنی، مهارتت میره بالا؛ تکنیک یاد میگیری. باز هم جذابیتشو از دست میده. چجوریه که سه ساله که کم و بیش بازیش کردم؟ چون با دوست هام بازی میکنم. با ایلیا و آیلین و امیرحسین و قبل تر مهدی و نوید و قبلتر از اون دوست های مجازی زیادی هم تو بازی داشتم که اصلا قرار نیست ببینن اسمشونو ولی لیست میکنم چند تا، مثل یه علیرضای دیگه، امیرعلی که امیرلی صداش میکردیم، مثل ستایش که کل تابستون ۹۸ رو با هم گذروندیم و خیلی های دیگه. همه ی اینارو گفتم که یادت بیارم خیلیا میان و میارن، بعضی میان و سعی میکنی نزاری برن؛ بعضی هم خودشون نمیخوان برن، تو هم نمیخوای. اونا می مونن، تا کِی؟ نمیدونم. ولی بازیِ سخت زندگی که باید توش مثل پابجی زنده بمونی و مثل سابوِی آخرش قطعا میمیری، با حضور این دوست ها شیرین میشه. ۱۰ سال دیگه ازت می پرسم ایلیا حالش چطوره، باید خوب یا بد یا یه چیزی بینش باشه ولی ازت توقع دارم حال دقیقشو بدونی. ۱۰ سال دیگه میزنم تو سرت و ازت می پرسم امروز آیلین چیکار کرد یا هنوزم انیمه میبینه؟ امیدوارم دردت نیاد چون خودم دردم اومد. [خنده تلخ]. الان نشستم عربی میخونم برا امتحان، ۱۰ سال دیگه توی یه همچین روزی تو همین ساعت ممکنه خواب باشی یا سرتو مثل الان گرمِ یه چیز مسخره کرده باشی. به هر حال من نمیخوام عین سابوی کل راهو سکه جمع کنم بعد بمیرم، نمیخوام یه هدف مات داشته باشم که وقتی روش زوم کنی ببینی اصلا پشتش خالیه. ولی ازت توقع دارم دوست هاتو نگه داشته باشی، وگرنه اینو بهت تقدیم میکنم و میگم استفاده کن.
استفاده نکن، ولی بترس چون از الان میخوام حواست به رفتارت باشه وگرنه خودم خفهت میکنم. اوکی؟
اون موقع شاید اونقد عوض شده باشی که بخندی که یکی از ارزش هات حفظ دوستات بوده، ولی همین طنابو لازم داری اگه افتاده باشی دنبال پول، نه به خاطر نیاز؛ به خاطر اینکه فقط پول خوبه. ایلان ماسک رو ببین، انقد پول داره خودش حالش از پولا به هم میخوره بعد هرکی میخواد پست "چگونه میلیاردر شویم؟" بنویسه عکس ایلان ماسک رو میزنه روش درحالی که خودش دو ریال هم تو جیبش نداره و نمیدونه وقتی پول های میلیاردی مقدارش محدوده، هرکسی نمیتونه میلیاردر باشه. اگه معیار یه نفر برای سنجش موفقیتش بشه مقدار درآمدش همون طنابو بهش پیشنهاد میکنم. اون احمق نمیدونه خونه ایلان ماسک انقد کوچیکه که یک نفرِ اضافه باید تو پارکینگ بخوابه. بعد میزنه چگونه میلیاردر شویم. اوکی. ببین دوست هات رو هم نگه دار، هدف الانم این نیست که ۲۰ الی ۱۰۰ نفر دور خودم جمع کنم و دوست صداشون کنم، اینه که این سه چهار نفرو رفیق صدا کنم، میفهمی؟ عمق میخوام.
توقع دارم رک بودن و صداقتت رو نگه داری، بعضیا تا بحث رک بودن بشه میگن "وای ادب" ولی خب فوقش اگه یه چیزی به نظرم **شر باشه و یکی بپرسه نظرت چیه بهش میگم مزخرفه، چرنده. تو چشماش میگم چون هرکی از من نظر میپرسه حقیقتو میخواد نه اینکه دروغ های عادی و شاد کننده ی جامعه رو تحویلش بدم و بگم "وای عالیه". دلم میخواد اونجا وقتی ۲۶-۲۷ سالته و دورت آدمای همین سنی و بالاتر ان جرائتتو ببری بالا به جای اینکه از دستش بدی. آره درسته نمیتونی تو سربازی به مافوقِت بگی قربان 《قیافتون **شره و اخلاقتون هم همینطور》 درسته که نمیتونی به رئیست بگی که یه عوضی احمقِ خودمحقبینِ. ولی وقتی یکی میگه به نظرت این چطوره، ۹۰ درصد صادق باش. با این موجودات احساسی صداقت ۱۰۰ درصد درست نیست و مخربه.
توقع دارم که راه خودتو بری. امروز به جای اینکه عربی بخونم، نوشتم و آهنگ گلای سبز اپیکور رو از اول تا دقیقه ۱ و ۲۸ خوندم؛ درسته یک دقیقه س ولی میکس و مَستر کردنش عذابه. دوباره خوندن ها عذاب بود. چند روز پیش ۱۳ بار خوندم. میدونی همه ی اینا واسه چی بود؟ فقط واسه ی داشتن یه تجربه ی جدید که مخرب نیست. خب تو این راه عاشق نرم افزار FL استودیو شدم.
مهم نیست برام هرکی اینو پستو میخونه بگه "وای این دهه هشتادی هم تو فاز رپ خوندنه" چون خودم میدونم تو این فاز نیستم. مهم نیست برام یکی بیاد بگه "واااای چه باحالللل ادامه بده" چون اگه حوصله نداشته باشم ادامه نمیدم، فقط یه تست بود اگرچه نتیجه ۶-۷ ساعت کار یه چیز درست و حسابی شد و به عنوان اولین نمونه، در حد پنجمین نمونهکار راضیم میکنه. مهم نیست برام فردا برم برگه عربیو زرد کنم بیام.
امیدوارم این صفت اهمیت ندادن هم در آینده تو وجودت زنده بمونه.
و البته صفت "شجاعت، سماجت و استمرار" برای امتحان کردن و کشف چیز های جدید، سه چهار سال رپ گوش کردم و امروز ساختمش. اینم می نویسم اینجا چون برای خودم دستاورده، و فقط هم برای تعداد انگشت شماری ارسالش کردم، چون میدونستم خوششون میاد. تو جاهایی مثل اینستا هم شِیر نکردمش که بخواد لایک جمع کنه و یه عده ذوق بزنن، امروز داشتم تو خونه کمک می کردم و یه جمله ی حق گفتم: 《من هر کاری میکنم برای خودمه، واسه دل خودم.》 ایراداتی به این جمله وارده ولی من برا دل خودم نشستم روانشناسی خوندم، برا دل خودم یه رتبه یک کوچولو اوردم، برا دل خودم رپ خوندم، برا دل خودم گاهی اوقات وسط هرکاری ترمز دستی رو می کشم و توقف میکنم. وسط همون آهنگ لعنتی که برای اینکه نتیجه کار خوب در بیاد بیشتر از ۶۵ بار گوشش کردم، چند بار وسط کار عصبانی شدم و دلم می خواست با مشت بزنم وسط مانیتور، آره هر کاری سختی داره. خوب شدن تو هرچیزی زمان می بره. قرار نیست وقتمو رو رپ بزارم یا برای اینکه رتبه بیارم خودمو پاره کنم، چون اون وقت هم با علاقه وقت گذاشتم و نه زیاد.
با علاقه فعالیت کن، درسو نخوندم و خوابو ول کردم و دارم از این زمان بهت میگم که تا ۱۰ سال آینده رو به علایق ت بپردازی. قرار نیست مورد پسند جامعه باشی، همونی که میخوای باش.
کنجکاو باش، مثل الان همه چیز رو زیر سوال ببر، الان نوشتن این متن رو برای خودم زیر سوال بردم و دیدم واقعا ارزش نوشتن داره، نیم ساعته دارم می نویسم و ۱۳۰۰ تا کلمه شده، برای خودم. برای خودت وقت بذار، باشگاه برو، اگه دلت خواست پنج صبح از خونه بزن بیرون و یه برگه صورتی بچسبون رو میز که من رفتم دوچرخه سواری. اگه هنوز زنده ای، مثل الان رفتار های "یهویی"ت رو حفظ کن. وسط تابستون دوستام دیدن یهویی من وسط مسابقاتم، امروز یهویی دیدن یه تیکه کوتاه آهنگ خوندم؛ شاید فردا دوباره بخونمش و بشه بار ۱۵ ام، و پنج بار دیگه گوشش کنم و بشه بار ۷۰ ام و بعد وقت بذارم ایراداتشو رفع کنم. عاشق سرک کشیدن تو چیز های جدید ام، پارسال همین وقتا کرمم گرفته بود ببینم برنامه نویسی با App Inventor چجوریه، نتیجه شم شد یه ماشین حساب که فقط خودم ازش استفاده میکنم ولی با وجود ایراداتش عاشقشم.
هیچی دیگه، دوسِت دارم♡ زندگی خوبی داشته باشی، در کنار خانوادهت و دوستات، سلام منو به ایلیا و آیلین هم برسون، بگو علیرضای ۱۰ سال پیش سلامتون رسوند، اگه نگرفتن جریان چیه یه دل سیر به قیافه شون بخند. شبت بخیر.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سال ۱۴۰۲سالی برای کشف درون(چالش هفته)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرستنده و گیرنده یکیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
? افسردگی! ?