پیش از من آمده بود ...

قسمت قبلی

پرده ی دوازدهم : دلگرمی دوستان ویرگولی

با تشکر از دوستان ویرگولی خانم روان نویس و آقای کریپتون که مرا به تشویق به ادامه ی نوشتن برای این مجموعه کردند.

پرده ی دوازدهم : پیش از من آمده بود ....

امروز جمعه بود و غذای دانشگاه تعطیل بود. صبح زود برای انجام کارهایم زده بودم بیرون و نزدیک ظهر ، خسته و کوفته برگشتم خوابگاه . نگاهم به سه غذای روی میز افتاد. چیزی نپرسیدم. خواستم تخم مرغی از یخچال بیرون بیاورم و نیمرویی درست کنم که لی لی و فاطمه به ظروف روی میز که از فریزر بیرون گذاشته بودند اشاره کرده و گفتند ناهار داریم ، چیزی درست نکن. گفتم : آخه ... من کمکی نکردم که ! لی لی گفت من هم کاری نکردم . فقط غذا را از فریزر بیرون گذاشتم. جای شما خالی قیمه داشتیم.

.

.

.

وقتی به اتاق 319 آمدم ، فریزر پر از یخ بود. بارها به بچه ها در خصوص تمیزکاری فریزر تذکر داده بودم تا اینکه هفته ی قبل با هماهنگی یکی از خانم های مستخدم خوابگاه، کار فریزر انجام شد. فریزر که تمیز شد با کوهی از ظرفهای غذای آماده که پشت کوه یخی فریزر پنهان شده بودند رو به رو شدم. امروز لی لی از همان ظرفهای غذا بیرون گذاشته بود .... نکته ی عجیب این داستان اینه که این غذاها چندین ماهه که در فریزر هستند یعنی : روزی من قبل از آمدن من به اینجا آمده بود.....

شاید "روزی" هایی داریم که جایی از این دنیا منتظر ما هستند ....

پرده ی سیزدهم : حریم خصوصی و کشک!

آش ترخنه ، بفرمایید
آش ترخنه ، بفرمایید


فاطمه سرما خورده بود . یادم آمد همراهم ترخنه به خوابگاه آورده ام . پس به فاطمه مژده پخت آش محلی مان، "آش ترخنه دوغ" را دادم و با کمی تغییر و به سبک خوابگاهی برایش درست کردم. برای مرحله ی آخر طبخ ،کمی کشک لازم داشتم. از فاطمه پرسیدم که در یخچال کشک داریم یا نه! فاطمه گفت یادم نمیاد! پیش از این وقتی خواهرها یا برادرم برایم تعریف می کردند که در خوابگاه چیزی به اسم "حریم خصوصی" وجود ندارد خیلی تعجب می کردم و باورم نمی شد. وقتی فریزر خوابگاه را جست و جو کردم و به آشی که برای فاطمه درست کرده بودم از کشکی که نمی دانستیم برای کدام از هم اتاقی هاست کمی کشک اضافه کردم معنی "حریم خصوصی در خوابگاه کشک است" ببخشید ... عدم وجود حریم خصوصی در خوابگاه را متوجه شدم!

.

.

.

چند روز بعد با مامان تماس گرفتم تا از هنر آشپزی ام تعریف کنم . مامان گفت که آش به دلیل وجود دوغ نیازی به کشک اضافی نداشته!!! متوجه شدم که حقیقتا حریم خصوصی در خوابگاه رابطه ی تنگاتنگی و معناداری با کشک دارد!

پرده ی چهاردهم : طوری ش نی!

زندگی در خوابگاه یکی از جاهایی است که می تونی لهجه های مختلف ایرانی را سربکشی ! به نظرم خیلی شگفت انگیز است که همه ی ما به فارسی سخن می گوییم ولی با لهجه های مختلف . اینجا می توانم لهجه های یزدی ، اصفهانی و شیرازی را بشنوم البته من بیشتر با گوش جان سر می کشم. "طوری ش نی" جمله ای که از هم اتاقی دورگه ی اصفهانی –شیرازی ام یاد گرفته ام.

دوستان هر وقت غم و غصه ای به دلتان سر زد دستی به شانه ی خودتان بزنید و به قول دوستان شیرازی بگویید : "طوری ش نی" !

پرده پانزدهم : سالهای دور از خانه

انتشارات "سالهای دور از خانه" تنها روایت زندگی من در خوابگاه نیست ، بلکه روایت زندگی من در سالهایی است تا به "خانه" برسم .... "خانه" ای که متعلق به خودم باشد ... نمی دانم أصلا چنین خانه ای در این دنیا وجود خارجی دارد یا نه ؟ و آیا در زندگی این دنیا فرصت "بازگشت به خانه" را خواهم داشت یا نه؟

حسن ختام :

هی می گوید ، آخرش چه می شود ؟آخرش دست خداست ، بد نمی شود ....این اول را که سپردن دست تو ، درست انجام بده . آخرش دست خداست ، بد نمی شود....."