ویرگول
ورودثبت نام
Hidden
Hidden«فکرنوشته» های عقلانی هزاره سوم... . «دلنوشته» های احساسی قبل از میلاد...
Hidden
Hidden
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

وقتی که رفت...

پشت سرم را دیدم

نبودی...

تو ساعت هاست که اواسط اردیبهشت ماه چمدان قهوه ای به دست پشتم را خالی کردی و رفتی...

و من

هر لحظه ماه تولدم به رسم عادت بار دیگر پشت سرم را نگاه می کنم تا شاید ردی از رد پایت

نخی از گوشه پیراهنت

انگشتری از دستانت...

تار مویی از گیسوانت...

بر روی زمین خیس از باران اردیبهشت ماه بجویم.

نیست...

تو همه چیز را با خودت بردی

حتی مرا...

حتی جانم را...



اردیبهشتتولدم مبارکتنهاییرفتن
۰
۰
Hidden
Hidden
«فکرنوشته» های عقلانی هزاره سوم... . «دلنوشته» های احساسی قبل از میلاد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید