یک رهگذر
یک رهگذر
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

عشق کامپیوتر (قسمت هشتم پنجاه تومنی)

کامبیز بعد از اون دو ترمی که در دبیرستان مشغول کار در قالب کلاس های فوق العاده بود، کار تدریس در فضای دبیرستان رو رها کرد و رفت دنبال کارهای دیگه مثل طراحی با کامپیوتر و شبکه و اینجور چیزا. اتفاقا تجربیات خوبی هم بدست آورد و دانشش در اون زمان "به روز" محسوب می شد ولی ازش پول درنمیاورد.
همینم شد که برخی اساتید و افرادی که میشناختنش به هم معرفیش می کردن.

یک روز یکی از اساتید بهش گفت ما یه کامپیوتر خریدیم نمیتونیم وصلش کنیم به اینترنت. این هم بگم که اینترنت اون زمان Dial-Up بود.

عصری استاد کامبیز رو سوار ماشین کرد و رفتن خونه استاد که بالا شهر بود. کامبیز که تا حالا از اینکارا نکرده بود که بره خونه کسی و براش کاری انجام بده، رفت و مودم استاد رو راه اندازی کرد و استاد هم که انگار دنیا رو بهش داده بودن خوشحال تشکر کرد و کامبیز رفت به سمت در خروج و خداحافظی کنه که استاد با یه پاکت اومد سمتش. کامبیز اصرار که من برای پول اینکار رو نکردم و استاد هم می گفت حقته باید بگیری، هرکی دیگه هم میومد بیشتر میگرفت. خلاصه کامبیز پاکت رو گرفت و خداحافظی کرد و وقتی رسید تو کوچه و کمی از خونه استاد دور شد، پاکت ور نگاهی کرد و دید به به، بیست هزار تومن داخل پاکت هست. بیست هزار تومن در نیمه دوم دهه هفتاد خیلی بود برای یه کاری که نیم ساعت طول کشید.

بعد از اون چندتا مورد دیگه مشابه هم جور شد و بد نبود. یکی می گفت من سیستم میخوام ولی نمیدونم چی بگیرم. همه هم می گفتن یه سیستم خوب میخوایم، وقتی کامبیز ازشون میپرسید میخواید چکار کنید؟ می گفتن: میخوایم فیلم ببینیم (البته با سی دی، چون سرعت اینترنت افتضاح بود)، موزیک گوش کنیم (باز هم با سی دی)، تایپ کنیم و ... یعنی یه پنتیوم دویست و سی و سه از سرشون هم زیاد بود.

کامبیز میرفت بازار رضا (چهارراه ولیعصر) قطعات رو میخرید، سرهم میکرد و ویندوز میریخت و تنظیمات اولیه رو انجام میداد و تحویلشون میداد...

بعدها کامبیز رفت و به صورت پاره وقت جذب یه شرکت خصوصی شد. اینا همه داشت کامبیز رو از درس و مشق اصلی خودش دور می کرد. کامبیز دیگه تصمیم گرفت رشته اش رو تغییر بده. ولی قوانین و محدودیت های اون زمان و رتبه اش در کنکور و بقیه شرایط بهش این اجازه رو نداد.

تا اینکه کامبیز لیسانسش رو گرفت و از طریق یکی از دوستاش در خارج از کشور برای دوره فوق لیسانس پذیرش رشته کامپیوتر رو گرفت ولی ....

قسمت نهم (سربازی)

داستانقصهدانشگاهدانشجوییدهه هفتاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید