در مقاله امروز میخواهم درباره پدیدهای به نام میکرو منیجمنت (Micro Management) صحبت کنم که احتمالاً خیلی از شماها تجربۀ برخورد با آن را داشتهاید! لطفاً اگر در حین خواندن این مقاله تصویر شخص یا اشخاص خاصی در ذهنتان نقش بست، از تجربههایتان برایم بگویید :)
میکرومنیجمنت یک شیوۀ مدیریتی است که در آن، بهشکل بیش از اندازه بر نحوه کار کارمندان، نظارت میشود.
در این روش، بهجای اینکه به کارمند گفته شود چه کاری در چه مدت زمانی انجام شود، عملکرد او را از نزدیک مورد بررسی قرار میدهند و با انتقادهای مداوم سعی دارند کارها را پیش ببرند.
الان یک مثال از میکرومنیجرهای عزیز خدمتتان عرض میکنم تا داغ دلتان تازه شود :D
فرض کنید قرار است تا پایان روز یک پروژه را تکمیل و ارائه کنید. اولین برخوردتان با میکرومنیجر زمانی است که برای چند دقیقه میزتان را ترک کردهاید تا در بالکن سیگاری را دود کنید؛ سریعاً با این انتقاد روبرو میشوید که کجایی پس؟ وقت نداریم!
برخورد بعدی موقع ناهار اتفاق میافتد؛ چند دقیقه از تایم ناهارتان گذشته و شما هنوز پشت میزتان برنگشتهاید؛ مدیرتان یکهو بالای سرتان ظاهر میشود و میپرسد ساعت چند است؟ بعد شما با شرمندگی میگوید 2 و 3 دقیقه و با احساس عذاب وجدان برای 3 دقیقه لعنتی به میز کارتان برمیگردید.
برخورد بعدی اما بارها در طول روز تکرار میشود و نهتنها تمرکزتان را بههم میریزد، بلکه عملاً کارها را کندتر هم میکند. در این برخورد مدیر بارها و بارها،پشت سرتان قرار میگیرد و زُل میزند به مانیتور! حتی گاهی هم ممکن است مانیتورتان را از دوربین چک کند یا بدون در زدن خودش را به بالای سرتان برساند!
حقیقی که وجود دارد این است که میکرومنیجر بودن شاید در کوتاهمدت نتایج مثبتی برای شرکت داشته باشد؛ اما در بلندمدت هم روحیه کار را از کارمندان میگیرد، هم باعث میشود آنها احساس ناامنی و عدم اعتمادبهنفس داشته باشند و هم کسبوکارتان را تا نابودی میبرد!
میکرو منیجرها بیشتر زمان خود را صرف توجه به جزئیات میکنند و علاقه شدیدی به کنترلِ ریز به ریز گزارشات دارند. حتی دیده شده که گاهی با استفاده از نرمافزارهای مانیتورینگ، بهطور مخفیانه از سیستم کارمندان بازدید میکنند. در ادامه چندتا نشانه که میکرومنیجر بودن شما (یا رئیستان) را نشان میدهد، با هم مرور میکنیم.
حالا وقت پاسخ دادن به یک سوال مهم است: چطور به میکرو منیجری پایان دهیم؟
ببینید، الان خیلی وقت است که راهکارهای جدید و خیلی بهتری برای مدیریت تیم یا مجموعه ابداع شده است؛ از جمله OKR.
کلمه OKR مخفف Objective and Key Results است. یعنی چه؟
یعنی شما باید یک Objective یا هدف کوتاهمدت + چند نتیجه کلیدی یا KR (حداکثر 5 تا) را برای تیمتان تعریف کنید.
فقط دقت کنید هدفی که تعریف میکنید باید قابل دستیابی، قابل اندازهگیری و زماندار باشد و با دیگر اهداف سازمان تداخلی نداشته باشد.
هر Objective که تعریف کردید، چند نتیجه کلیدی که بتوانید آن را بسنجید (KPI) نیز نیاز دارد.
حالا مدیر میتواند با استفاده از این روش کارها را به تیم بسپارد، و بهجای اینکه مدام روند کار را نقد کند، اعضا را تشویق کند تا سریعتر با انجام تسکهایشان به آن هدف اصلی برسند.
برای اینکه بیشتر متوجه طرز کار OKR شوید، به مثال زیر توجه کنید.
Objective: افزایش 10 درصدی سود
KR 1: جذب 50 مشتری جدید
KR 2: کاهش 5 درصدی میزان چانهزنی
Objective: بهبود فرایند بازاریابی
KR 1: افزایش 10 درصدی سرنخها
KR 2: برگذاری 5 وبینار
KR 3: ارسال ایمیل به 5 تا از مشتریهای مهم
به همین ترتیب، در هر یک از بخش میتوانید هدف کوتاه مدت و نتایح کلیدی را مشخص کرده و در اختیار تیمها قرار دهید.
اگر احیاناً دوست داشتید با OKR بیشتر آشنا شوید، پیشنهاد میکنم این سایت را بخوانید.
اگر تجربهای از این شیوه مدیریتی داشتید یا راهکارهایی برای افزایش راندمان تیم میدانید، خوشحال میشوم با من و بقیه کسانی که این مطلب را میخوانند در میان بگذارید :)