هر شب از قلبم، برایت پاسبانی میکنم
در مسیرِ سختِ چشمت، جانفشانی میکنم
دود سیگارم به جای ماه، قابِ پنجرهست
با سکوتِ تلخِ دیوارم تبانی میکنم
سرفههایم طرحی از یک ریهی پاشیده است
با غزلهایم خودم را بایگانی میکنم
از تو زخمی بر دلم دارم که با یادش، خودم
زخم را با شعرِ غمگین، رونمایی میکنم
هیچکس در را به روی بغضِ سنگینم نبست
با سکوتم، شکوه را از تو گدایی میکنم
اشکِ من یک نقطهی پایانِ این دلمردگیست
با خیالِ تو، خودم را زندگانی میکنم
کاش میشد شهر را با مردمانش ترک کرد
خستهام، انگار دارم من، جوانی میکنم . . .
