آقای شاید ...!
آقای شاید ...!
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دختر خوبی بود !

ارتباطش رو با دختره قطع کرده بود.

ازش پرسیدم چرا؟ گفت دختر خوبی بود ولی به شدت نیاز به مراقبت داشت.

هر حرفی میزدم بهش برمی‌خورد.

سر هر بحثی میزد زیر گریه، کاراشو من باید پیگیری می کردم.

با اینکه تیپ و قیافه و هیکلش رو پسندیده بودم، اما مدام دغدغه داشت که نکنه خوشگل نباشه.

یکی دو بار هم که گفتم باید یه ذره جدی‌تر راجع به رابطمون حرف بزنیم، هول میکرد و به هم میریخت و خواهش می‌کرد ازش جدا نشم.

اصلا خلوت و تنهایی براش تعریف نشده بود.

مدام باید با من در ارتباط می‌بود. رابطه براش بخشی از زندگی نبود؛ همه ی زندگی بود، اصلا هدف و برنامه نداشت.

بهش گفتم: فکر کنم دوسش داشتیااا!

گفت دختری که ضعیفه بعد یه مدت از چشمت میوفته؛ چون احساس امنیت نمی‌کنی کنارش. نمیتونی بهش تکیه کنی، نوسانات احساسیش نمیذاره از رابطه لذت ببری، دائما درگیر انتخاب کلمه‌ای، مبادا چیزی بگی که ناراحت بشه، خودت رو سانسور میکنی، به جای اینکه رابطه آرومت کنه، بهت اضطراب و غم‌ میده.

و من؛

سکوت کردم، چون واقعا نمی‌دونستم چی باید بگم.

دختررابطهزندگیآقای شایدمحسن زمانی
ایهام، تناقض، پر از ابهام و دو پهلو، من شایدم و شخصیتم شکل ندارد...!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید