حسین دهقانی
حسین دهقانی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خلوت

همواره همه‌ی ما همه‌چیز را هم به‌مان بدهند،
باز هم چیزهایی هست که برود جزو ستون نیازمندی‌های روزنامه‌ی زندگی‌مان.

انسان است دیگر؛
ماهیتا به هیچ چیز قانع نیستیم و نمی‌شویم و نخواهیم شد.

من هم علیرغم همه‌ی چیزهای گل و بلبلی که از نظر بقیه در زندگی‌ام دارم،
(اما خودم احساس تهی‌بودن را در زندگانی‌ام با پوست و گوشت و استخوان لمس می‌کنم و جای خالیِ خیلی از رویاها و آرمان‌هایم را در وجودم حس می‌کنم.) در این لحظه‌ از بامداد، بیش از همه نیازمند چند چیزم:

«تنهایی»
تنها سفر رفتن،
تنها زیستن،
رها زیستن،
رها از هرچیز؛
هرچیز که مرا به چیزی پابند می‌کند!
پابند به هرچیز!
دور بودن از آدم‌های زیاد!
دور بودن از خانواده،
و اندکی آرامش و استراحت در خلوت.

همین.

به وقت بامدادِ پانزدهم تیر هزار و چهارصد و دو

خلوتگاهتنهاییرهاییسفردل نوشته
در جستجو...! روزمرگی‌ها و علائقم: https://t.me/Aghaye_Daal
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید