
یه شب خستهکنندهی طول هفتهست. دکمهی تلویزیون رو میزنی، میخوای فقط یه چیزی ببینی تا ذهنت آروم بشه.
اما بهجای سریال جدید، میری سراغ همون «یوزارسیف» یا «پایتخت» یا هر برنامهای که هزار بار دیدی.
یه لبخند کوچیک میاد روی لبت، انگار یه دوست قدیمی اومده دیدنت.
چرا این حس اینقدر آشنا و آرومکنندهست؟
سریال قدیمی، مثل یه پناهگاه ذهنیه.
میدونی آخرش چی میشه، کسی غافلگیرت نمیکنه و قرار نیست با استرس جدیدی روبهرو بشی.
این یعنی مغزت فرصت پیدا میکنه نفس بکشه.
وقتی دوباره یه سریال قدیمی میبینی، فقط داستان رو مرور نمیکنی،
بلکه با اون نسخهی قدیمیتر خودت ارتباط میگیری.
یاد روزایی میافتی که سادهتر بودی، شادتر بودی، و شاید هنوز دنیا برات امنتر بود.
اون حسِ آشنا مثل یه پتوی گرم، ذهن رو از اضطرابهای امروزی جدا میکنه.
روانشناسا میگن تماشای دوبارهی یه برنامهی آشنا، بار شناختی مغز رو کم میکنه.
یعنی دیگه لازم نیست انرژی بذاری برای دنبالکردن داستان جدید یا چهرههای تازه.
در عوض، ذهنت میتونه بازسازی و ریکاوری کنه.
حتی تحقیقات نشون داده، افرادی که بعد از روزای سخت به برنامههای نوستالژیک برمیگردن،
اضطرابشون کمتر میشه، احساس تعلق بیشتری دارن و راحتتر میخوابن.
اگه دائم از دنیای واقعی فرار میکنی تا فقط توی «جهان سریالها» بمونی،
اونوقت دیگه این عادت، یه نوع فرار از زندگی میشه.
مثل هر چیز دیگه، مهم تعادله.
یه قسمت ببین، لذت ببر، لبخند بزن… ولی بعدش دوباره برگرد به زندگی واقعی.
گاهی یه قسمت از یه سریال قدیمی
میتونه مثل یه نسخهی کوچک رواندرمانی باشه.
نه با قرص، نه با نصیحت… فقط با حس آشنا و امنی که بهت میده.
✍️ علی اندی – روانشناس
مشاور در محمودآباد