ما در این مقاله سعی میکنیم با شرح مبانی و اصول دیجیتالمارکتینگ و ارائه مثالهای ملموس از بازار ایران دیدی شفاف و موثر در اختیار شما قرار دهیم.
رویکردهای مختلفی نسبت به بازاریابی وجود داشته است، این رویکردها اغلب در پی ایجاد و تحول پارادایمهای مربوط به علم مدیریت به خصوص در عرصه صنعت و بازرگانی به وجود آمده بودند. رویکردهایی نظیر تولید انبوه آمریکایی، فروشگرایی، مشتریمداری تا اخیرا باور به رقم زدن خاطره و تجربه برای مشتری همه از این جمله بودهاند.
با این حال، در دنیای امروز مبحث بازاریابی به یک هنر و مسئله بزرگ تبدیل شده و شرکتهای مختلف را به چالشهای بسیاری فرا می خواند؛ به خصوص با گسترش اینترنت و تکنولوژی های دیجیتال و وارد شدن مفهوم بازاریابی به این عرصه، مفهومی جدید به عنوان بازاریابی دیجیتال شکل گرفته است، که استراتژی ها و ابزارهای کارآمدی را در این فضای جدید خلق کرده است.
دیجیتال مارکتینگ با منطبق ساختن خود با اصول مارکتینگ و استفاده از رویکردهای مختلف، کاربردپذیری آنها را با زندگی مجازی مشتریان در عرصه وب و اینترنت ممکن کرده و تجارت و کسبوکار و مبادله را با سرعتی برقآسا به عرصه اینترنت کشانده است.
با چنین مقدمهای دیجیتال مارکتینگ به مثابه یک «جعبهابزار اینترنتی» است که به کمک آنها استفاده از علم مارکتینگ به شکل دیجیتال و اینترنتی میسر میشود. ابزارهای نظیر گوگل آنالیتیکس، ادوردز، تبلیغات بنری و کلیکی دیجیتال، اپ مارکتینیگ، گیم مارکتینگ، ویدیو مارکتینگ، ایمیل مارکتینگ و سوشیال مارکتینگ، موشن گرافیک، طراحی تجربه کاربری، سئو و غیره که هر روز گستردهتر میشوند، تنها مشتی از این خروار هستند.
دیجیتال مارکتینگ چیست ؟ بازاریابی دیجیتال معرفی و ارائه محصولات یک کسب و کار به منظور افزایش آگاهی جامعه هدف نسبت به خود (برندینگ) و نهایتا افزایش فروش به واسطه فضای دیجیتال است. این «یک مرحله گذار» اجتناب ناپذیر برای هر کسب و کاری در دنیای مدرن تجارت خواهد بود. قرن ها گذشت تا تغییر و تحولات تکنولوژیک قرن 20 بر مفاهیم قدیمی تاثیر گذاشت و کسب و کارها کم کم توانستند، خود را با این فضای جدید هماهنگ کنند.
دیجیتال مارکتینگ فرزند تکنولوژیک مارکتینگ بوده است؛ درست مانند نسل جدیدی که تا سرحد اعلا از ظرفیتها و فنآوری هاي تکنولوژیک استفاده میکند، دیجیتال مارکتینگ نیز همگام و همرنگ با تحول زمانه، پذیرای تحولات تکنولوژیک و کامپیوتر بوده و آغوش دنیای بازاریابی را به روی این تغییرات باز کرده است.
خب! در اینجا نیز کانسپت و نیت اصلی مانند دنیای واقعی است! یعنی شما محصول/خدمتی دارید که کسب و کار شما برای کسب سود باید آن را به فروش برساند و از آنجایی که مردم اکنون بیش از هر زمانی در دنیای اینترنت حضور دارند، این فضا بهترین «نقطه اتصال» را برای برخورد با مشتری و فروش احتمالی محصول به او فراهم میکند. شاید فروشگاه دیجیکالا اولین نمونه قدرتمند ار حضور این مدل در دنیای دیجیتال مارکتینگ ایران بوده است و دیگرانی نیز در پی این موفقیت از این مدل استفاده کردهاند.
آنجایی که در یک محیط دیجیتال امکان تعامل ۲ طرفه ارائهکننده و ارائهدهنده فراهم میشود، شاهد این پلت فرم خواهیم بود، وبسایتهایی مانند ایوند از جمله کسب وکارهایی هستند که از این مدل تبعیت می کنند و کسبوکار آنها از طریق فراهم آوردن یک پل ارتباطی دوطرفه بین سرویسگیرنده و سرویسدهنده معنی پیدا میکند.
یک سناریو برای کسب در آمد در دنیای دیجیتال، خلق محتوا و عرضه رایگان آن به مخاطب و جلب و جذب آگهی از دیگر کسب و کارهاست. بدیهی است که این کسبوکارها حاضر باشند، بهای زیادی برای هزینه تبلیغ در این سایتها بپردازند و این به واسطه مخاطبان زیادی است که به هوای محتوای جذاب و رایگان این سایتها در آن حضور پیدا میکنند.
با توسعه شبکههای اجتماعی این «کارکرد» در آنها نیز به وفور دیده میشود و حتی در بعضی موارد در تبلیغ گرفتن گوی سبقت را از سایتها ربودهاند. این رونق تبلیغ در شبکههای اجتماعی به واسطه ارزانتر بودن نسبی تبلیغات در آن و دسترسیپذیری راحتتر آن نسبت به سایتهاست.
این مدلی اساسا تکنولوژی پایه و بر اساس تکنولوژی Cloud بنا شده است و حالا به خوبی جای پای خود را در دنیای دیجیتال مارکتینگ هم باز کرده است. کسبوکارهای دیجیتالی مانند متمم و یا VODهایی نظیر نماوا و فیلیمو، نمونههایی ایرانی و موفق از این حوزه و ارائه سرویس دیجیتال در چارچوب SAAS هستند.
این هم یک مدل شایع و مکمل برای پیشبرد و معرفی کسب و کار در فضای دیجیتال است که با پرورش سرنخها منجر به افزایش فروش در فضای فیزیکی میشود. در اینجا با توجه به غیرمستقیم بودن تلاشهای دیجیتال مارکتینگ، مرزهای نزدیکتری بین این تلاشها و فعالیتهای بازاریابی و فروش کلاسیک وجود دارد.
همه سناریوهای بالا صرفا خواب و خیال است اگر مخاطبی نباشد که تبدیل به «سرنخ» شود و اگر سرنخی نباشد که تبدیل به «مشتری» شده و حاضر باشد در ازای دریافت خدمات ما «پولی» بپردازد. فراتر از اینها لازم است طرفدارانی باشند که از ما طرفداری کنند تا در نتیجه این طرفداری محبوبیت ما افزایش یافته و نیاز به هزینه تبلیغاتی کمتری باشد.
این یک فرمول ساده است: افزایش محبوبیت مساوی است با هزینه کمتر و هزینه کمتر مساوی است با سود بیشتر. اما این دستاورد در گرو ایجاد اعتماد و تمایل مخاطب با شماست. با این وجود احتمال ایجاد تمایل و اعتماد مخاطب با یک کسب و کار در فضای دیجیتال چگونه افزایش مییابد؟
عوامل کلیدی موفقیت در جلب نظر اولیه مخاطب، سنگ بناهای اولیه:
چرا یکی میتواند و یکی نمیتواند؟! یکی موفق میشود و دیگری نه! شاید چون یک کسبوکار موفق کار را جدی می گیرد و با شناخت عوامل کلیدی برای موفقیت، شناسایی و تحلیل و رصد و بهبود آنها، با افزایش رضایت مخاطبان شانس موفقیت خود را افزایش میدهد. پس مهم است قبل از ورود به بحث پیشروی در پرورش سرنخ با KSFهای (Key Success Factors) رایج آن آشنا شویم: پیش از هر پیشفرضی یک کسب و کار دیجیتال باید این موارد اصولی را رعایت کند و بعد دست به بقیه اقدامات بزند.
مشخصا شما باید برای یک سرنخ که در کسوت یک غریبه وارد سایت شما میشود، ارزشی ایجاد کنید وگرنه تلاشهای دیگر ثمری نخواهد داشت.
باید به ابزار مختلف تسلط داشته باشید تا بتوانید از ارزش ارائه شده به مخاطب بهرهبرداری کنید؛ در واقع شما نمیتوانید با دست ماهیگیری کنید و باید قلابی داشته باشید و گرنه ماهی از دست شما لیز میخورد و تلاشهایتان به هدر میرود. استفاده از ابزارهای پاپآپ و پوش نتیفیکیشن از این جملهاند.
هر وبسایتی که هدف و تلاشی در پی تحقق آن را در فضای دیجیتال مارکتینگ پی می گیرد باید به حداقلی از محتوا و انواع آن براساس کسبوکار خود التزام داشته باشد وگرنه این تلاش، تلاش عبثی خواهد بود.
طراحی تجربه و رابط کاربری، تحقیقات مربوط به آن و استخراج نیازمندیها که منجر به کاربرپسند بودن سایت و تجربه روان کاربر براساس ویژگیهای کاربردپذیری و قابل استفاده بودن سایت میشود، دیگر قدمی است که باید به محکمی برداشته شود.
توضیحات بالا تا سرحد ممکن ساده بودند، بیایید این عبارات را از زاویهای تخصصیتر و با واژگان دیجیتال مارکتینگ بیان کنیم تا زبان و درکی مشترک از این دنیا پیدا کنیم:
در بازاریابی به مسیری که مشتری طی می کند تا محصول یا خدمت ما را خریداری کند، نقشه سفر کاربر می گویند. این مسیر در بازاریابی دیجیتال به صورت هوشمندانه تری وجود دارد. در واقع، از زمانی که کاربر با برند ما آشنا می شود، تا زمانی که یکی از محصولات ما را خریداری می کند، نقشه سفر کاربر نام دارد. نقشه سفر کاربر، مسیری است که ما برای کاربران طراحی می کنیم تا طی آن فرآیند، کاربر را به مشتری تبدیل کنیم. در این مسیر با لحظاتی روبرو هستیم که مشخص می کند کاربر در کجای نقشه سفر قرار دارد. بررسی این لحظات به ما نشان می دهد چه رویکردی را باید اتخاذ کنیم تا امر خرید توسط کاربر محقق شود.
با پر رنگ شدن حضور اینترنت در زندگی مصرف کنندگان، رفتار آنها نیز به طور کلی تغییر کرده است. آنها دیگر تنها برای برآورده کردن نیازهایشان اقدام به خرید نمی کنند، بلکه ابتدا به جستجو و کسب آگاهی می پردازند و محصولات متفاوت را با یکدیگر مقایسه می کنند و سپس اقدام به خرید می کنند.
در این مسیر، مصرف کنندگان با لحظات مختلف و رویداد های متفاوتی روبرو هستند. در اولین لحظه آنها با حجم انبوهی از تبلیغات روبرو می شوند که به آن “محرک تبلیغاتی یا محرک سفر” می گویند. سپس آنها وارد مسیری می شوند که برای خشنودی مشتریان از لحظه ی قبل از خرید تا بعد از مصرف طراحی شده است.
به لحظه ای که مشتری اقدام به خرید می کند، لحظه خرید یا FMOT و لحظه ای که آن را مصرف می کند، SMOT یا لحظه ثانویه خرید می گویند. اما درواقع مشتری چه زمانی تصمیم به خرید گرفته است؟
6 سال قبل، گوگل مفهوم دیگری را وارد این مسیر کرد و آن لحظه ی صفر خرید یا (ZMOT (Zero moment of truth بود. لحظه ای بین محرک تبلیغاتی و لحظه ی خرید و در لحظه ی صفر خرید است که در ذهن مشتری تصمیم به خرید گرفته می شود. اگر ما بتوانیم در این لحظه بر ذهن مصرف کننده تأثیر بگذاریم، در تبدیل کردن آن به مشتری خود موفق خواهیم بود.
حالا میتوانیم این موضوع را درک کنیم که چطور میتوانیم مراحل سفر کاربر را در نظر بگیریم و برای آن یک برنامه داشته باشیم. چیزی که باید در رابطه با آن نیز شروع به فکر کردن کنیم این است که چطور میتوانیم از کانالهای دیجیتالی متفاوت، استفادهی شایستهای برای به دست آوردن اهدافمان داشته باشیم.
در تصویر بالا به صورت اجمالی فرایند نقشه سفر مخاطب که به فرایند تصمیمگیری در مورد یک مسئله (در اینجا خرید) میپردازد را مشاهده میکنیم.
فرض کنید که شما یک فرد علاقه مند به کفشهای ورزشی «کتونی» هستید و از قضا بعد از چند سال کتونی قبلی کهنه شده و شما هم چند روز دیگر حقوق خود را دریافت میکنید؛ در اینجا «آگاهی از یک مسئله» در شما رخ میدهید و شما متوجه میشوید که کتونیتان نفسهای آخر را میکشد، حالا با فقدان او چه میکنید؟
شما در گام دوم ملاحضات مختلفی را در نظر میگیرید؛ آیا راهی برای تعمیر این کفش وجود دارد؟ آیا کفش دیگری در اختیار دارید و یا باید به فکر تهیه یک کفش جدید باشید؟ ما در گام سوم که «تصمیمگیری» است فرض میکنیم که شما به این نتیجه رسیدید که باید یک کفش جدید تهیه کنید و باید برای خرید آن تصمیم بگیرید.
چه مولفهها و الویتهایی را برای خرید کفش جدید در نظر میگیرید؟ برای تصمیمگیری، که از مدل های جدید کفش ورزشی و قیمت های آنها آگاه شوید. ترجیح شما آن است که خرید خود را از یک جای مطمئن و با قیمت مناسب و به شکل اینترنتی انجام دهید؟ خب! احتمالا به اینترنت و موتور جستجوی گوگل رفته و سرچ می کنید: «کفش ورزشی». پایان قصه این است که شما یک کتونی از دیجیکالا خریداری میکنید.
در هر فروش دو طرف وجود دارند که گامهای مختلفی در تعال با یکدیگر برمیدارند: یکی خریدار و یکی هم فروشنده؛ با گامهای خریدار آشنا شدیم حالا ببینیم فروشنده (کسبوکار) چه میکند:
همانطور که در تصویر بالا مشاهده میکنید، ۵ مرحله برای جذب یک مشتری در قیف فروش وجود دارد و سرنخسازی در چنین پروسهای انجام میشود.
سرنخ کسی است که نسبت به شرکت و محصولات ما علاقه نشان داده است و سرنخ ها یا لیدهایی که در قیف بازاریابی تعریف شده ما حرکت کنند، بعدا به خریدار محصولات و خدمات ما تبدیل خواهند شد. فروش عنصری خارجی و هدف غایی در این پروسه محسوب میشود؛ هدفی که افزایش درآمد برای کسب و کار را رقم میزند. به طور معمول گفته میشود، حداکثر زمان شما برای جلب توجه مخاطب به وب سایتتان ۵ ثانیه است، تبدیل مشتری بالقوه به خریدار تنها در صورت جلب اعتماد وی رخ میدهد، تا او نهایتا به مشتری ما تبدیل شود.
قیف بازاریابی ما در این فرایند، مخاطبین را از این 5 مرحله عبور خواهد داد: Crowd, Visitor, Buyer, Payer, Booster یا به عبارتی دیگر :
که هر دو در بردارنده یک معنی هستند. در هر مرحله تعدادی از این افراد ریزش پیدا میکنند و تعدادی در قیف به سمت مرحله بعد حرکت میکنند. مثلا اگر ۱۰۰ غریبه به وبسایت ما وارد شده ۶۰ تای آنها به بازدیدکننده تبدیل میشوند که ضریب تبدیل این مرحله 0.6 خواهد بود، اگر نهایتا ۶ نفر به آخرین مرحله قیف رسیده و به مبلغان ما تبدیل شوند، ضریب تبدیل نهایی 0.06 خواهد بود.
در بهینه سازی نرخ تبدیل یا همان Conversion Rate Optimization شما باید عملکرد وبسایت خود را به نحوی بهبود بخشید که بهترین استفاده و درآمد از ترافیک فعلی سایتتان رقم بخورد.
در بهینه سازی نرخ تبدیل (یا به شکل مخفف CRO)، شما قیف فروش وبسایتتان را ارزیابی و تحلیل میکنید تا بتوانید روشهای بهبود سایت خود را شناسایی کنید. به این ترتیب، درصد بالاتری از بازدیدکنندگان خود را به ثبتنام یا خرید محصول خود ترغیب کنید. سپس یک فرضیه را مطرح کرده و آن را تست میکنید و بعد از آن، نسخهی جدیدی از یک صفحه وبسایت یا یک صفحه فرود را ایجاد میکنید تا آن را با نسخهی فعلی خود مقایسه کنید.
از این مقایسه خواهید فهمید که کدام نسخه برای جذب بازدیدکننده و ترغیب آنها به خرید موثرتر است. در پایان نیز نسخهای که درصد بالاتری از کاربران را به خرید یا ثبتنام ترغیب کرده است، پیادهسازی میکنید.
همچنین یک قاعده کلی در بهینهسازی نرخ تبدیل وجود و تمرکز بر روی سرنخهای هدفمند به منظور تبدیل شدنشان به مشتریست. مثلا تصور کنید که شما هزار سرنخِ به درستی انتخاب نشده دارید، در چنین حالتی اتفاقا، نرخ تبدیل شما نسبت به زمانی که با داشتن ۵۰۰ سرنخ، تعداد کمتری سرنخ، اما مرتبطتر، هدفمندتر و با کیفیتتر دارید، پایینتر خواهد بود، پس به انتخاب سرنخهای هدفمند برای تبدیل بهینه دقت کنید.
در نهایت از راهکارهای بهینهسازی نرخ تبدیل به «قرار دادن CTA های متنی بیشتر در پستهای وبلاگ»، «استفاده از popupهای آگاهیبخش»، «A/B Testing بر روی صفحات فرود»، «پرورش سرنخها و کار بر روی آنها»، «تامین اطلاعاتی تیم فروش برای پیگیری موثر»، «استفاده از سیستم پشتیبانی چت و پیامرسان»، «بهینهسازی پستهای وبلاگ» و «هدف قرار دادن مجدد بازدیدکنندگان قدیمی» اشاره کرد.
اما طی روند در قیف چگونه است؟ زمانی فرد از یک غریبه تبدیل به یک بازدیدکننده میشود که «توجهش» به ما جلب شود و در مرحله بعد بازدیدکننده باید به یک سرنخ «تبدیل» شود؛ یک «سرنخ» زمانی «مشتری» ما میشود که به ما «نزدیک» شود و نهایتا یک مشتری زمانی به طرفدار، مبلغ و مدافع ما ارتقا مییابد که توسط خدمات ما شگفتزده شود.
در این فرایند لازم است که از کسی که به میدانیم به نحوی به ما علاقهمند است اطلاعات بیشتری کسب کنیم تا بتوانیم بیشتر روی او کار کنیم. در این شرایط لازم است پیشنهادهایی به او دهیم که میدانیم مورد پسندش هستند و در این حین اطلاعات او را نیز از طریق یک فرم دریافت کنیم.
فرم ها باید ساده و مختصر باشند تا شانس تکمیل آنها توسط مخاطب بیشتر شود، با کسب ایمیل و تلفن موبایل در فرمها sms مارکتینگ و ایمیل مارکتینگ بر روی آنها انجام میشود. در نهایت هنگامی که یک پیشنهاد تحت عنوان «دانلود رایگان کتاب با ثبتنام در سایت» را با عبارت «با ثبتنام در سایت، این کتاب ارزشمند را به رایگان دانلود کنید» مطرح میکنیم، در واقع از یک CTA صحبت میکنیم.
این عنوان ترجمهای از یک سرواژه تخصصی برای عبارت Call to Action است. این اصطلاح واجد چند مولفه کلیدی است:
عنوان باید برانگیزاننده، امری و آشکارکننده یک مزیت برای مخاطب باشد
پیشنهاد شما باید با یک فرم و رنگ ساده و در عین حال متمایز از بقیه المانهای سایت، در نظر و چشمان مخاطب جلوهگر شود، تا او با کلیک بر روی آن به صفحه فرود هدایت شود.
صفحه فرود یا landing page کاربردهای زیادی در دیجیتال مارکتینگ دارد، اهمیت آنها از آن روست که رابطه مستقیمی بین تعداد صفحات فرود و تعداد سرنخهایی که جذب خواهیم کرد وجود دارد و صفحه هدفِ شما برای کاربر به شما میرود، چه هنگامی که مخاطب با کلیک بر روی بنر شما در سایت دیگر، چه هنگام کلیک بر روی لینکی در موتور جستجو که مخاطب را به صفحه موردنظر هدایت میکند و چه هنگامی که با قرار دادن CTA در یک صفحه داخلی سایت او را به صفحه دیگری از سایت خودتان ارجاع میدهید، از کاربرد صفحات فرود صحبت میکنیم.
با هم این گفتهها وبسایت شما تنها ابزار جذب سرنخ نیست و کانالهای دیگری نیز وجود دارند که رسانههای دیگر دیجیتال مارکتینگ محسوب میشوند.
مثلا وبلاگ نویسی از مهم ترین ابزارهای جلب اعتماد سرنخ های بازاریابی است، گفته میشود که پست کردن شش تا هشت مطلب در وبلاگ شرکت در هر ماه، امکان جذب سرنخ های بیشتر را تا دو برابر افزایش میدهد.
بازاریابی ایمیلی یکی دیگر از موثر ترین ابزار برای تبدیل سرنخ های بازاریابی به مشتری است.
یکی دیگر از راهها موثر برای جذب سرنخ شبکههای اجتماعی هستند. شبکه های اجتماعی محل مناسبی در ایجاد گفتمان و تعامل با مشتریها هستند.
بهینه سازی صفحات فرود در موتورهای جستجو، واقعا مهم است و تاثیر زیادی در افزایش سرنخ ها دارد. ما حتما باید تست های A/B را روی صفحات فرود انجام دهیم تا صفحهای که بهتر جواب داده است را شناسایی کنیم.
با این توضیحات به داستان شخصی که به دنبال کتونی ورزشی بود برگردیم و آن را از زاویه فروشنده (کسبوکار) بررسی کنیم:
بگذارید دیجی کالا را مثال بزنیم تا مسئله ملموس تر باشد، دیجی کالا به عنوان یک فروشگاه که اجناس مختلفی دارد، تصمیم می گیرد که به بازار فروش کفش ورزشی نیز وارد شود، پس با تعدادی تامین کننده وارد مذاکره شده تا اجناس را برروی وب سایت قرار دهد، در اینجا گام اول آن است که به اشکال مختلف: ایمیل، روابط عمومی، شبکه های اجتماعی، تبلیغات بنری، شبکه های اجتماعی و خود وبسایتش ،مردم را آگاه کند که به این بازار وارد شده و مثلا کفش های ورزشی نایک و آدیداس و ریبوک و سالومون در سایت ارائه می شوند.
بعد از آگاهی مردم، نوبت جذب آنها است، مثلا یک نقد و بررسی از مقایسه کفش ورزشی مخصوص پیاده روی نایک با آدیداس گذاشته شده و از مردم نظرخواهی می شود، یا یک مقاله در مورد نایک و ادیداس یا مطلبی در مورد «پای انسان به عنوان قلب دوم» به رشته تحریر در می آید.
اگر تابستان است در مورد صندل ها مطلب می نویسیم و اگر زمستان است در مورد پوتین! در مرحله نزدیکی آفر می دهید،مثلا در فصل زمستان برای کفشهای تابستانی پیشنهاد شگفت انگیز قرار می دهید و در فصل تابستان برای کفشهای زمستانی، این ها همه به نزدیکی به مخاطب کمک می کند.
در مرحله پایانی یک کفش به مخاطب می فروشید و آن را به رایگان برای او حمل کرده و پول را پس از تحویل کالا دریافت می کنید، همینطور تعدادی دیجیبُن در حساب کاربر شارژ می کنید و اگر به هر دلیلی مشتری تا هفت روز کفش را نخواست آن را پس می گیرید . مرحله پایانی همان مرحله جلب رضایت و خشنودی مشتری است که با ارائه ویژگی ها و خدمات فراوان می کوشیم که او را به خرید دوباره مجاب کنیم و وفاداری او را کسب کنیم.
اما دیجیتال مارکتینگ که این روزها طرفداران بسیاری در میان جوانان پیدا کرده، شغلی جذاب به نظر میرسد. این جذابیت به جهت نو بودن و میانرشتهای بودن آن است. میان رشتهای بودن آن به این اشاره میکند که دیجیتال مارکتینگ نیاز به ۳ دانش «مارکتینگ» «علوم کامپیوتر» و «دانش اختصاصی دیجیتال مارکتینگ» دارد و در کشورمان نیز این دانش همگام با دنیا پیش میرود.
در کشوری مثل آمریکا حقوق یک دیجیتال مارکتر قدر و مجرب تا ۱۸۰ هزار دلار برآورد میشود؛ این در کنار ماهیت فریلنسری این رشته و جامعیت آن که باعث میشود، فرد در حوزههای محتوا و سئو نیز ورزیده شود، اشتغال به آن را بسیار وسوسهانگیز میکند. در گزارشی که چندی قبل یکی از روزنامه های کثیرالانتشار منتشر کرده بود، حقوق یک کارشناس دیجیتال مارکتینگ از ۴ میلیون تومان شروع شده و در سطح مدیریتی آن به ۱۰ میلیون تومان میرسد.
شاید این پست را هم دوست داشته باشید: استراتژی دیجیتالمارکتینگ چیست و چطور پیادهسازی میشود؟!
همچنین بخوانید:
آموزش استفاده از آمیخته بازاریابی ۷P + یک مثال معروف
۴ روش راهاندازی استارتاپ با منابع مالی کم
بخوانید: معرفی و خلاصهی کتاب تبدیل کلیکها به مشتری