خب موضوع پست امروز درباره سرمايه گذارى و نفش روان شناسى و رفتارهاى هيجانى و احساسى در موفقيت و شكست سرمايه گذارهاست.
روانشناسی مطالعهی تغییرات در رفتارها، هیجانات و انگیزههای انسانهاست. اما روانشناسی در سرمایهگذاری چه نقشی دارد؟
اجمالا اين را بگویم كه شما وقتى يك دارایی را ميخريد يا ميفروشيد احتملا ضربان قلبتان را بلندتر و تندتر احساس ميكنيد!
ایده اصلی در روانشناسی بازار سرمایه آن است که مردم تحت تاثیر افزایش یا کاهش قیمت داراییهایی مانند دلار، سکه، مسکن یا سهام بورس، هیجانات و انگیزهها و رفتارشان تغییر میکند و این رفتار همگانی، وضعیتِ عرضه و تقاضای آن دارایی را تغییر داده و روی قیمت تاثیر میگذارد.
سبد آنلاين سهامتان را تصور كنيد. وقتى بعد از يك هفته به سراغش میروید، قبل از باز كردن صفحه استرس داريد. موقعى كه صفحه را باز ميكنيد، اگر خداى نكرده ارزش سهامتان افت كرده باشد، احتمالا اين استرس به اوج خودش ميرسد.
جالب اين كه حتى اگر سهام شما بالا رفته باشد هم باز دچار استرس ميشوید. چون با خودتان فكر ميكنيد نكند که، قيمت پايين بیاید و روياى شيرين شما تبديل به كابوس شود؟ در نتیجه اگر سهام پايين آمده باشد سريعتر آن را ميفروشید تا کمتر ضرر کنید. و اگر هم سهام بالا رفته باشد خوشخیالانه آن را نگه میدارید تا هر روز بیشتر شود!
خب به نظر من هر دو رویکرد اشتباه است!
معاملهگری حرفهای تابع ۲ رویکرد کلی است:
۱. آ ن دارایی را بخرید که ارزان شده است و به عبارتی سر نخواستنش دعواست! وقتی همه در حال خرید هستند فکر نکنید که از قافله عقب ماندهاید و باید شما هم در قیمتی بالا خرید کنید!
۲. اتفاقا در این زمان شما باید فروشنده باشید و در بالاترین قیمت سهامتان را به افرادی که برای خرید آن صف بستهاند بفروشید.
جمعبندی این که:
زمانی که دیگران مشتاق خریدند شما مشتاق فروش باشید.
زمانی که دیگران مشتاق فروشند شما مشتاق خرید باشید.
روانشناسی سرمایه بدین معناست که خود را کنترل کنید و همرنگ جماعت نشوید. (جوگیر نشوید)
روانِ انسان جدای از علم و دانش انسان عمل میکند. یعنی امروز که شما از نحوهی رفتار خرید و فروش در افراد آگاه شدید و آن را هم پذیرفتید، باز سرِ بزنگاه و با مشاهدهی شوقِ مردم برای خرید یا دستوپا زدنشان برای فروش، ممکن است اختیار خود را از دست بدهید و خرید و فروشی اشتباه داشته باشید.
همانطور که آسمانِ تمام دنیا آبی است، عواطف و غرایز تمامِ انسانها نیز شبیه به هم است که به رفتارهایی یکسان و قابلِ پیشبینی از عموم مردم منجر میشود. در حقیقت نکته اینجاست كه احساسات و هيجان همه انسانها مثل هم است و عده زيادى از مردم دیگر هم در معاملاتشان دستخوش همین احساسات هستند و به سهم خودشان باعث سقوط بيشتر قيمت ها و ضرر خود و شما ميشوند.
قیمت یک دارایی تحت تاثیر عوامل متعددی است. اما فشار خرید و فروش که عرضه و تقاضای یک دارایی را مشخص میکند یکی از کارسازترین عوامل است.
در اين بين افراد حرفهای یا پیش از شلوغ شدن بازار (قبل از فروش همه و زیاد شدن عرضه) از بازار خارج شدهاند و یا بعد از کاهش قیمتها و کم شدن تقاضا خونسردی خود را حفظ میکنند و دست به فروش سهام خود در قیمت پایین نمیزنند. البته لازمه اجرای این استراتژی آن است که با «پول ضروری» خود سرمایهگذاری نکنید.
توجه کنید که همواره لازم است که با پول مازاد خود سرمايه گذارى كنيد. مثلا نروید خانهتان را بفروشيد يا قرض كنيد تا سرمايه گذارى كنيد، چون سرمايه گذارى با چنین پولی استرس شما را بيشتر و در نتيجه احتمال خطا و رفتار احساسی در معاملات را افزايش ميدهد.
دوم اينكه از نوسانگیری در بازههای زمانی کوتاه خوددارى كنيد. یك تحليل عميق از وضعيت داشته باشيد و بازه خريد و فروشتان حداقل ۳ ماهه و حداکثر ۱ ساله باشد. یعنی به اندازهی کوتاهمدتترین و بلندمدتترین گزارشات حسابداری.
برای درک بهتر این موضوع با داستان استاد کارینا و پسرک واکسی همراه میشویم:
استاد كارينا كه يكى از معامله گران بزرگ بازار بورس آمريكا بود، روزى در مسير كار پسركى واكسى را ديد، او از پسرك در حالى كه مشغول واكس زدن كفشهايش بود، وضع مالى اش را پرسيد و با اين پاسخ مواجه شد كه او در بورس سرمايه گذارى كرده است.
كارينا به عنوان يك معاملهگر حرفه اى متوجه شد كه بايد تمام سهامش را بفروشد، چرا كه عموم مردم تنها زمانى نظرشان به بازار جلب مبشود كه پايان كار رسيده باشد.
کارینا در همین رابطه میگوید:
سال ۲۰۰۸ بود که در یکی از خیابانهای فقیرنشین نیویورک در حال قدم زدن بودم. این عادت فصلی من بود، گاهی کمکهایی به افراد نیازمند میکردم. به ناگاه پسرکی واکسی را در آن طرف خیابان دیدم...
نزد او رفتم برای واکس زدن کفشهایم. روی صندلی لم داده بودم و در حالی که سیگار میکشیدم از پسرک پرسیدم: درآمدت چطور است؟ راضی هستی؟ پاسخ داد: بد نیست. خدا را شکر. کمی پسانداز دارم. در حدود ۵۰۰ دلار. میخواهم سهام بخرم تا سرمایهام بیشتر شود. این روزها همه دارند سهام میخرند.
لحظهای به فکر فرو رفتم. کارِ واکس کفشهایم تقریبا تمام شده بود. ایستادم و یک اسکناس ۱۰۰ دلاری به پسرک دادم.
گفت: آقا من این همه پول خورد ندارم. لبخندی زدم و گفتم: بقیهاش مال خودت. فقط قول بده که فعلا سهام نخری! و در حالی که نگاهش به رفتنم خشک شده بود از او دور شدم.
فردای آن روز تمام سهمهای خود را فروختم و ریزش سنگین سهام از هفته بعد شروع شد و من بسیار خوشحال بودم که توانسته بودم علائم این ریزش را از زبان یک پسرک واکسی دریافت کنم.
نکته آن است که قیمتها تحت تاثیر پول پسرک واکسی یعنی آخرین پولهایی که به بازار وارد میشوند به شکلی موقت و گولزننده بالا میروند و نفسهای آخر را میکشند. یکی از نشانههای انتهای یک روند صعودی همین است که مردم عادی به شدت برای ورود به بازار اشتیاق دارند و احساس میکنند از پول بیشتر جا ماندهاند و رشدهای چشمگیری در آینده در انتظار آنهاست.
شاید از این مطالب هم خوشتان بیاید:
داستانی عبرتآموز از بورس فرانسه؛ تکرار اشتباهات تاریخی
آموزش و بررسی سرمایهگذاری در بازارهای سرمایه (ارز، سپرده، بورس، مسکن، طلا)