
اگر که لحظهی آخر رسید و فهمیدی
دعا برای نجاتت اثر ندارد چه؟
اگر تمامِ امیدت به صبحِ فردا بود،
به خواب رفتی و دیگر سحر نیامد چه؟
اگر که غدهی بدخیمِ «حسرتِ نشدن»
درونِ جمجمهات تا ابد بماند چه؟
به بخت و طالع و قسمت چقدر معتقدی؟
اگر قضای تو تنها شکست باشد چه؟
شکنجه میشوی امّا نمیشوی تسلیم
اگر شکنجهگر این را هدف بداند چه؟
اگر که حکمتِ خَلقت فقط همین باشد
که خالق از غم و دردت مَثَل بسازد چه؟
«علی معلمی»
دو شعر آخر: