ویرگول
ورودثبت نام
علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چه کسی من را در رویای خود صدا زده است ؟





هرچه عدد سن بالاتر می رود، مسائل و پیشامد های زیادی باعث می شوند خواب شبانه ات از دست برود. درست شبیه یک آهن ربا، در گذر زمان، تمام آنچه که می خواهی و نمی خواهی، به تو می چسبد و با تو تا آخر راه می آید.

نمی دانم اگر امشب بخوابم، نیمه شب، چه چیز خواب من را پریشان خواهد کرد، عشقی نافرجام یا از دست دادن یک عزیز ؟ یا شاید خاطره ای جامانده از سال های دور. بیدار می شوم و ساعت را نگاه می کنم، هنوز مانده تا صبح شود، پس چرا من بیدار شده ام، چه کسی من را در رویای خود صدا زده است؟

شاید هم بدهکارم، به آدم ها، به آن ها که مرده اند و یادشان رفته است بگویند از من طلب دارند.

یک لبخند، یک بوسه و یا یک نگاه بدهکارم، به کسی که او را نمی شناسم و او دعا می کند به درگاه خداوند تا خواب من را برهم زند.

من در نیمه راه زندگی، مثل پیرمردی می مانم، که می خواهد ساعت ها زودتر بگذرند و این کسالت و ناتوانی آخر عمر را، برای دنیایی باقی بگذارد که هیچ امید دوباره ای به آن نیست.

مثل کودکی می مانم، که راه خانه را گم کرده و هر چادر سیاهی را که می بینم، به سمتش می دوم، چون فکر می کنم مادرم است که به دنبال من می گردد.

از من می شنوید، بروید عدد شمار عمرتان را جراحی کنید، بزرگ شدن چیز خاصی ندارد، حتی پیر شدن هم برایتان خوشایند نیست، تنها خروارها آرزو می ماند که در دنیایی نامتناهی، مثل ابری سرگدان، محو شده است.

نمی دانم، شاید اگر عشق شما را نجات بدهد، دیگر فرسوده و پیر نمی شوید، دیگر هیچ خاطره ی بدی در ذهن تان باقی نخواهند ماند. خواب تان شیرین می شود چون عسل.






11 اسفند 1400

علی دادخواه




دلنوشتهکوتاه نوشتهخواب شبانهدل نوشتهعشق
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید