علی عزیزم سلام.
دیشب قبل از اینکه نامه ی نود و دومم رو شروع کنم به قناد پیام دادم که کیکی که برای فردا سفارش داده بودم آماده هست یا نه؟
از سر خیر فیلترینگ وصل نبود به واتس اپ و اینستا
دلم میخواست زودتر اون عکس اون میقولی باحالو که مهندس شده رو کیکت ببینم.
اومدم ویرگول که نامه امو برات بنویسم. یهو میام قناد اومد برام که نه سفارشتون ثبت نشده چون لوکیشن نفرستادین.
یهو سرم داغ شد. یعنی چی این حرف؟ اونم ساعت ۱ شب ؟
من که آدرس دقیق با کد پستي داده بودم. منکه گفتم ۵ ام تولد عشقمه و من ازش دورم.
حتی گل هم سفارش داده بودم بهش قرار بود رز زرد باشه با گل های ژیپسوفیلا ی سفید که مثلا با کیک ست بشه
باورم نمیشد برام هیچ کاری نکرده. خیلی راحت و خونسرد دقیقه نود گفت ثبت نشد.
دقیقا زمانی که دستم به هیچ جا بند نبود.
اشک تو چشام جمع شد. تو دلم هزار تا فحش به خودمو قناد دادم.
به خودم فحش دادم چون نتونستم ترفندی به کار ببرم که ازت لوکیشن بگیرم. عشق باهوش داشتن هم دردسره.
خودمم که اونجا رو بلد نبودم ، بتونم لوکیشن پیدا کنم و براش بفرستم.
به اون فحش دادم که یه لحظه خودشو نذاشت جای من . یه لانگ دیستنسی بد بختی که با ذوق و شوق از یه هفته قبل باهاش هماهنگ کرده بود. که عشقشو سوپرایز کنه.
چرا منو درک نکرد؟ چرا یه کم به خودش زحمت نداد بهم کمک کنه؟ چرا عاشق نبود؟
امروز صبح تا بیدار شدم افتادم دنبال همه ی قنادی ها و شیرینی فروشی های دور و بر دفتر کارت.
اینستا بهشون پیام دادم، به تلفنهاشون زنگ زدم. واتس اپشونو گلباران کردم ولی فایده ای نداشت که نداشت.
لوکیشن هم نداشتم که لااقل با اسنپ بتونم چیزی بفرستم برات.
آخرین زورهامو زدم ولی وقتی ناامید ناامید شدم مجبور شدم بهت بگم چی شده.
با اینکه تو اینقدر خوبی که کلی دلداریم دادی و تشکر کردی ازم و من باب مهم بودن نیت و ارزش داشتن تلاشم، برام منبر رفتی ولی یکی از رو اعصاب ترین روزهای زندگیمو تجربه کردم.
الهی من فدات شم که اینقدر ماهی
برای اون قناده دعا کردم ایشالله به درد لانگ دیستنس دچار شه تا بفهمه من چی کشیدم.
برای خودمونم دعا کردم ایشالله تولد سال بعدت خودم کیک تولدتو بیارم شرکت.
بازم تولدت مبارک عشق دلم