علی قشنگم سلام
امروز بعد از مدتها دیدمت. حس بغل کردنت و شنیدن بوت از فاصله ای که نبود، با هیچی قابل مقایسه نیست.
حال الان منو فقط سعدی جان نوشته:
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
قربونت برم که اینقدر نوری.
از اول قرارمون که معطلت کردم تا حرفهای بین راه و آغوش و لبهایی که سخت از هم جدا شدن. همون صبحانه ی همیشگی و دریا و کشیدن قلب تیرخورده رو شنها مثل بچه دبیرستانی ها و... همشونو باید بنویسم تا یادم نره.
یادم نره خنده هام، شادی هام ، آرامشم کنار تو رو.
یادم نره خاطرات شیرینم با تو رو. یادم نره چقدر همو بلد شدیم و به عادات هم خو گرفتیم. یادم نره تو این روزهایی که همه یه جورایی درمانده شدن، من تو رو دارم و تو نوری. همون نوری که شمس میگه از بین زخمها عبور میکنه. تنها راه زندگی تو این دوره زمونه زندگی با عشقه. بدون اون برای من قابل تصور نیست.
الکی نیست که آرزوی منی
کاش برآورده شی علی جونم ، خیلی زود
روزت مبارک مهندس من
خودت میدونی چقدر بهت افتخار میکنم که تو کار خودت نامبر وانی
بوس