دو روز را قرار دادی، یکی برای اینکه به خودمان فکر کنیم، آن را ولادت نامیدی و دیگری را برای اینکه دیگران به ما فکر کنند و آن را وفات.
میرویم گویی که هیچگاه نبوده ایم.
به این پوچی هم نیست اگر معنا را در بود و نبود منحصر نکنیم، معنا در اثر است...
میشود نبود، اما اثر داشت
نوجوانی تمام شد، جوانی به میانه رسید، رفتن هرکدام را کاملآ حس کردم، خاموشی انگیزه هارا دیدم.
و میگویند هنوز ماجرا ها داریم در مسیر...
مسیری که پیمودن آن قلق دارد؛ آمادگی برای پایان.
تقلای آدم ها برای نبرد با تنهایی، بیتابی برای حضور در مرکزیت توجه و یا بندگیِ احترام؛ هنوز در میان آدم ها از معنا نیفتاده، اینها واقعا فکر میکنند راهی برای رهایی از تنهایی هست، گمان میکنند مقبولیت در چشم های دیگران نهفته و هنوز هم باور دارند اگر قدرت دارند محترم هستند.
فقط علی بلد بود که میگفت: یٰا دُنْیٰا غُرّی غَیْری
باید شکر نعمت کند کسی که بفهمه با این تنهایی باید خو گرفت و هزار بار بیشتر باید شکر کند کسی که بتواند خو بگیرد، و اَلْحَمْدلِلّه کَمٰا هُوَ اَهْله.
نگذار مانند معمای آسان شده بعد از حل به این امتحان نگاه کنم، نگذار فراموش کنم که چقدر تنها گذاشتی ام و از بالا نظاره گرم بودی.
من خانه به دوشی هستم که اتفاقاً غم سیلاب دارم.
رحم کن...
۸ بهمن ۱۴۰۳