ویرگول
ورودثبت نام
امین
امیناحساس سوختن به تماشا نمی‌شود؛ آتش بگیر، تا که بدانی چه می‌کشم
امین
امین
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

ظالم

مشکلی با این ندارم که هرچه را طلب کردم ندادی؛ هرچه باشد خدا تویی

مشکل از آنجا شروع می شود که مطلوبم روی دستان دیگران باد کرده بود و من می‌دیدم، توهم می‌دیدی؛ و همه گفته بودن تو ظالم نیستی.

هر روز به خود می‌بالیدی که خورشید را سرموقع از مشرق در می آوری و سر ظهر به کجا می رسانی و شب هم به کجا؛بخاطر این هم ما چند بار در روز از تو تشکر می‌کنیم.

جایی از زمین را گرم و آفتابی و جایی را سرد و بارانی کرده ای فقط با ۲۳ درجه اختلاف محور در زمین و یا اینکه از ۱۱ هزار متری عمق دریا را جانور گذاشتی تا هرجا که هنوز نمی دانیم کجاست، برای ما نقش منحصر بفرد روی انگشتمان گذاشتی و فشار جو زمین را تنظیم کردی و حتی لایه محافظ نور خورشید دور ما کشیدی

بابت روحی که از خودت در ما دمیدی هم که بسیار مارا شرمنده کردی.

در مابین همه این کارهای بزرگی که کردی و این دم و دستگاهی که درست کرده ای دلخوشی ما این بود که گفته بودی حواست به قلب های شکسته هست، دلخوشی ما این بود که گفتی دل کسی را نمیشکنی و اگر کسی تورا بخواند اجابتش می‌کنی.

اصلا خورشید را بالا نیار؛ یک بار این کار را نکن، بگذار یخ بزنیم اما نمی‌شود که هم خورشید را بتابانی و هم نسبت به ذره ذره شدن دلی که روح خودت در آن است بی تفاوت باشی.

به کسی ظلم کردم و حالا تلافی می کنی ؟

مگر اصلا فرصتی شد که با پرهیز از آن به خود ببالی و یا در صورت ارتکاب عذابم کنی؟

نمیخواهی چیزی بدهی نگو طلب کن، می‌دهم؛ وقتی هم طلب کردم ، در دستان دیگری نشانم نده

نشانم نده دور انداختنی دیگری را هم به من نمی‌دهی

خورشیدزمینخداظلمدلنوشته
۳۴
۲۶
امین
امین
احساس سوختن به تماشا نمی‌شود؛ آتش بگیر، تا که بدانی چه می‌کشم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید