مِشکآتدرپناهگاه نویسندگان·۳ ماه پیشماهَم آرزوست..ماه را مقصد سفر شبانه ام قرار دادم و با عزمی جزم گشته، بدنبال آن میروم، و تا به آن نرسم قدم میزنم. یا به آن میرسم، یا از خستگی جان میدهم و.…
مِشکآت·۴ ماه پیشمن و تو و آن آتش سرخدر آن شبِ وصالِ با تو، همه اینها را در عصر فراغتت، من بسوزانم؛ در سوزش آن آتش و سوز سرمای آن شب، من بسوزانم. و تبر شود آتش سماع گونه عشقم..…
مِشکآت·۷ ماه پیشبهار، همچنان سبز میماند..همانند بهار و سرو همیشه مبتلایش، من سبز میمانم. درمیان این ویرانه ها، من سبز میمانم. و مانند همگان، در بهار، این بار کمی زنده تر میزیستم:)…
مِشکآت·۸ ماه پیشتاجگذاری دل هاآن شب خیره بودم، تا خوب در خاطرم بمانی، تا با چشمان بسته، تو را بنگرم. از دیار حکومت کوچک دل، سرمست از یاد بی شرابت، من فقط تو را مینگرم.
مِشکآت·۸ ماه پیشعصر آن روزِ بهارحال و هوای حضور گرم یک یار، که کلامی به شیرینی سلام میگوید. حال و هوای بهار، ذاتا خوب است؛ دریغ آنکه حال دل ما، هنوز در هوای پاییز باقیست..…
مِشکآت·۸ ماه پیشتنفر دلسوزانهآیا شده متنفر باشی و در صدد سرکوب؟ آیا شده همراه این محسوس، غمخوار باشی و دلسوز؟ سال هاست در این مخلوط محسوس مبهم درگیرم و مبهوت.
مِشکآت·۹ ماه پیشسروری غمناکسمفونی ای از غم، که حاصلش سروری غمناک بود. من مینوازمُ، دلم میخواندُ، دلِ دلم گوش میدهد.