
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود ... قصه ای که امروز می خوام براتون بگم، یه قصه ی کاملا جدیده و به سفارش هولدینگ بین المللی قابلمه سازان مستقل (اچ. بی. کیوم) نوشته شده! در واقع اینا حامی مالی ما هستن و محتوای قصه مون هیچ ربطی به قابلمه نداره.
چیه چرا اینطوری نگاه می کنی؟! مجبور شدم، بالاخره زندگی خرج داره دیگه ... بنده ازین به بعد از هرگونه پیشنهاد از طرف هر کسی که بهم پول بده، با آغوش باز استقبال خواهم کرد(حتی اگه پیشنهادش بیشرمانه باشه).
راستش قابلمه هاشونم من دیدم همچین مالی نیستن؛ به زورِ آگهی و تبلیغات و به صورت مویرگی فرو می کنن به مردم بیچاره. مردم هم البته شکایتی ندارن و می خرن، تازه خوشحال هم هستن، چون اینا شرایطی میدن، از دم قسط، بدون نیاز به چک و سفته و ضامن و پیش پرداخت و با تحویل رایگان و نصب در محل!!
شاید براتون این پرسش پیش بیاد که مگه قابلمه رو هم نصب می کنن؟ در جواب باید خدمتتون عرض کنم که نه، قابلمه های اینا هیچ نیازی به نصب ندارن و کاملا پورتابل هستن و این از ویژگی های منحصر به فرد محصولاتشونه!! تازه ... می دونم باورتون نمیشه، ولی این قابلمه ها حتی نیازی به اجاق گاز هم ندارن!!
چیه بازم سوال پیش اومد؟ ببین خیلی دیگه داری سوال می کنی ها، بَده قابلمه هاشون نیازی به نصب نداشته و گاز هم نمی خواد؟ برید بخرید دیگه، حالا بعد از عمری یه شرکتی حاضر شده اسپانسر ما بشه، چشم ندارید موفقیت ما رو ببینید!؟ خودتون که آب از دستتون نمی چکه، دست تو جیبتون که نمی کنید، لااقل بذارید ما یه مقدار پول ازینا بگیریم بلکم چرخ زندگیمون یه ذره بچرخه ...
حالا می میری دوتا قابلمه بخری؟! واسه چیزای دیگه خوب بلدی خرج کنی، تبلیغای دیگه رو که می بینی خوب گول می خوری، همین که به ما رسید یهو باهوش و مدبّر و تیز و بز شدی؟ سوال می کنی؟! اصلا تقصیر منه که از همون اول باهاتون روراست بودم، اشتباه کردم، نباید صادق می بودم ... باید غضنفر می بودم و الکی از کیفیتشون تعریف می کردم که حالا اینطوری طلبکار نشید ازم ...
ما که تبلیغات چی نیستیم، ما قصه می گیم، کار دیگه ای هم بلد نیستیم، ازین نونا هم تاحالا نخوردیم، از گلومون پایین نمیره اصلا!
خلاصه با زبون خوش برید ازینا خرید نموده و یه کمکی کنید که ما هم بتونیم به فعالیتمون ادامه بدیم وگرنه همین روزاست که مثل خیلیای دیگه درمون تخته بشه و مجبور بشیم بریم مسافر کشی!!
خوبه برم اسنپ کار کنم!؟ البته فکر بدی هم نیستا، یه گزینه اضافه می کنیم ... سفر به همراه قصه گویی زنده و با امکان انتخاب موضوع توسط شما مسافر محترم ... جواب میده به نظرتون!؟ البته یه قدری گرون تر میشه ها، حاضرید اون اضافه ش رو بپردازید؟ حدودا ده درصد می کشیم روش ... نه؟!!
بابا عجب آدمای ناجورِ ناسازگاری هستید شما، عجب گرفتاری شدما، چرا به هیچ صراطی مستقیم نیستید؟! والا شماها هفت تا سور به قوم بنی اسراییل زدید با این اخلاقتون!! هم دلتون می خواد قصه بشنوید، هم دلتون نمی خواد پولشو بدید؟! ... چطور واسه پیتزا و چیپس و هله هوله مثل بنز و مشتاقانه خرج می کنید اونوقت واسه قصه پول نمی دید!؟ دوستمون میگه: "مگه قصه پولیه؟" ... مگه قصه نویسا نباید نون بخورن؟!! بابا لامصبا ما فوتوسنتز نمی کنیم که ...
البته تقصیر شما نیستا، تقصیر بزرگان و ادیبان گذشته و معاصره که شما رو بد عادت کرده اند، هزار جور حکمت و قصه و حکایت و درّ و گوهر فارسی رو مفت و مجانی در اختیارتون گذاشته اند، هیچ پولی هم ازتون نخواسته اند، اینه که بد بار اومده اید، قدرنشناس و پرتوقع شده اید!
هم بد عادت شده اید، هم چون به رایگان در اختیارتون گذاشته شده، قدرشو نمی دونید ... حیف اونهمه حکمت، حیف اونهمه زحمت!!
تازه تیکه هم بهشون میندازید که "چرا فلان شاعر در مدح پادشاه جبار زمان خودش شعر سروده؟!" پس در مدح عمه ی تو شعر می گفت؟ عمه ی شما خرج زندگیشو می داد؟! فکر کردی خود شاعر خوشش میومد در ستایش اون مرتیکه ی دوزاری شعر بگه؟ فکر کردی من خوشم میاد قابلمه بفروشم؟!!
گریه م گرفت ... بغض داره گلومو پاره می کنه، آخرش اشکمو در آوردید ... خدا ازتون نگذره ...
اصلا حالا که اینطوری شد قصه بی قصه، برید پی کارتون ببینم ... برید بیرون از قصه ی من، بفرمایید خواهش می کنم وگرنه زنگ میزنم حراست بیادا ... میرم همون مسافر کشی، منّت قصاب رو هم نمی کشم ... گفتم برو بیرون ...