گفته بودم زمانی کاراکتر اصلی خسته و شکسته از پشت تمام نقاب ها بیرون خواهد آمد، درسته؟
خب، تاحالا کسی فکر کرده اگه کاراکتر اصلی بمیره چی؟ وقتی هنوز شخصیت های نقابدار اون بیرون زنده هستن!
یعنی ممکنه روح کاراکتر اصلی خودش رو در نقاب های باقی مونده جا بزنه تا زنده بمونه؟ بجای هر کاراکتر زندگی کنه ، شکل بگیره و بمیره تا روزی که همه ی اونا هم تموم بشن...
یا اون روح هنوز هم کاراکتر های نقابی میسازه و
پشت اون ها قایم میشه و دیگه هیچوقت آزاد نمیشه؟ و با هر مرگش نقاب جدیدی متولد میشه...
یا شایدم باید یکی از همین کاراکتر ها رو برای بقای عمرش انتخاب کنه و تا مرگش مثل یک کاراکتر اصلی باهاش زندگیکنه...
نه! میدونم چی تو ذهنته " اگه اون روح آزاد بشه چی؟ کاراکتر های نقابی به زندگی ادامه میدن اما مثل یک مرده. یا شاید اونا هم همراه کاراکتر اصلی بمیرن! "
ولی نه :) این استدلال از پایه غلطه؛ اون روح آزاد نمیشه...
شاید حتی برای هر روح شرایط مختلف باشه!
ولی آیا خودش هم میدونه حالا دیگه کیه؟
آیا خودش متوجه میشه کدوم استدلال درسته؟
آیا هیچکدوم از اینا اصلا درسته؟
آیا اون روحا هیچکدوم از نقاب هایی که باهاش زندگی میکنن رو میشناسن و این زندگی رو میفهمن؟
یا فقط زنده موندن و این تنها چیزیه که میدونن...
Well let me say something
I don't even know who i am anymore...