روی در پارکینگ یک برچسب پروانه چسبیده بود و با کلید روش کلی خط خورده بود.منم با ناخنم خطی گنده روش انداختم و رفتم.توی شرکت دختر تازه ای آمده بود.اسمش پروانه بود.موهاش بلند و قهوه ای و چشماش آبی بود و رژ سرخابی زده بود و لبش رو پروتز کرده بود.سایه چشم سبز داشت و یه مانتوی صورتی کمرنگ پوشیده بود.روسریش لیمویی بود اما موهاش تا کمرش میومد و معلوم بود.کفش مشکی پاشنه بلند(پاشنه اش ۵سانت بود)پاش کرده بود.یه دفعه نگاهی بهم کرد و گفت:شما اینجا کار میکنی؟گفتم آره.نمیتونست فارسی حرف بزند.فرانسوی بود و به سختی فارسی حرف میزد.باخودم فکر کردم پروانه اسم فرانسوی نیست.پروانه گفت: آهای من پروانه نیستم.به فارسی اسمم یعنی پروانه.اسمم بُژو است.خوشحالم که بین شماهستم.و رفت.مدیرشرکت گفته بود:( دختری به اسم پروانه دارد میاد.بامزه است و از فرانسه اومده.خوشگله و مطمئنم ازش خوشت میاد)با خودم فکر کردم چرا اینقدر لاغر و مردنی است؟یک پنیر آبی اندازه کله ی من آورده بود تا بخورد.گفتم: بژو نترکی؟!گفت : میخوای پنیر آبی بخوری؟گفتم نه ممنون.خودت بخور.گفت این خیلی آبیه.یعنی خیلی خوب مونده و مونده شده.گفتم: یعنی فاسد و خراب شده؟گفت آره یه جورایی.گفتم پس خودت بخور نوش جونت!!!!!!
برای ادامه داستان نوشته
داستانک(پروانه)فصل ۲
که بعدا منتشر خواهد شد ببینین.
لایک ها هروقت به ۱۰برسه ، براتون چند راه (چگونه باکلاس شویم)
رو میزارم.لایک کنین تا ۱۰ تا بشه.نظر بزارید جواب میدم.دنبالم کنین،دوستتون میشم.ممنون بااای.تقدیم به همتون: