فرخنده روز زادت؛
برای ابدیت و فرای آن
برای رقص تب من بر روی جنگل وجودمان..
از بودنت
از خواستنت
در نداشته نفس کشیدنت
در تکرار نوشیدن قهوه
در لحظه های با هم بودن
با چاشنی رشد و درد
با لبخند های ساعت دو شب
با نفرت های بی شمار
و نتوانستن و نشاید گفتن های یک ساله
به حسی فرای مرز های احساس
به او -یعنی تو-
در آغاز نوزدهمین روز خرداد هزار و چهار صد و دو.
برای کسی که بی تابانه میپرستمش:)!