ویرگول
ورودثبت نام
آنه^^
آنه^^
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

شبیه ضربان


اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود
نوعی تپشِ قلب، شبیه ضربان بود!

کم کم همه‌ی دغدغه‌ام دیدن او شد
انگار که جذاب‌ترین فردِ جهان بود :)

هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم،
دلبستگی‌ام بیشتر از تاب و توان بود...

میخواستم اقرار کنم عاشقم اما...
چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ :)

فهمید که دیوانه و دلبسته‌ی اویم :)
از بس‌ که اشارات نظر، نامه‌رسان بود!

القصه گرفتارِ دل هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود...

از آنچه میان من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود

اما وسط آن‌همه دلبستگی و عشق
معشوقه‌ام انگار کمی دل‌نگران بود...

خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده
من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود!

کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده!
حق‌ داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود...

اصلا تو بگو دختر خان با دَکُ پُزَّش
هم شأن منِ پاپَتیِ غاز چران بود؟

البته که نه! رفت، خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود...

او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود :)

یک مشت غزل شد همه‌یِ دار و ندارم
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود...

بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود :)

گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است
من تجربه کردم به همین قبله چاخان بود!

حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را
آگاه نکردند به شری که در آن بود!...

ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود :)

هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کَنَم کرد
این توده‌ی بدخیم گمانم سرطان بود!


• محمد‌رضا نظری


پ.ن: این شعرو انقدر دوست دارم که دلم نیومد شماها نخونینش پس لطفا شما هم دوستش داشته باشین

شبیه ضربانعشقمحمدرضا نظریشعر
[تکرار غریبانه‌ی روزهای آنه سرانجام این‌گونه گذشت...]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید