
قلب من چه رنگیه؟
قلب من قرمز نیست. از نظر من قلب قرمز همیشه هم نشونهی عشق نیست؛ گاهی اوقات نشونهی خشمه. من نمیخوام کل قلبمو با خشم پر کنم. درسته که گاهی اوقات زیادی عصبی میشم؛ اما حداقل سعی میکنم تا حد امکان کنترلش کنم.
قلب من آبی هم نیست. آبی برای من رنگ آرامشه؛ و البته ناامیدی. من همیشه تلاش میکنم امیدوار باشم و هیچ وقت هم کاملا آروم نیستم. پس فکر نمیکنم قلبم آبی باشه.
قلب من سبز هم نیست. فکر میکنم سبز رنگ امید باشه؛ و یکم هم نفرت. من توی هر لحظه از زندگیم امیدوار نیستم؛ و همینطور از بقیه متنفر هم نیستم. ممکنه از کسی بدم بیاد و تا حدی هم ازش نفرت داشته باشم؛ اما اجازه نمیدم این تنفر روی رفتار و حرفام تاثیر زیادی بذاره.
قلب من سفید هم نیست. من اونقدرا هم پاک و معصوم نیستم.
و نه! قلب من سیاه هم نیست. شاید یه قلب سفید با لکههای سیاه باشه. لکههایی که بعد از هر کار اشتباه روی قلبم موندن و پشیمونی و عذرخواهی بابت اونها فقط لکهها رو کمرنگتر کرده و هیچ وقت نتونسته اونا رو کامل از بین ببره.
من فکر میکنم قلب من زرده. زرد برای من رنگ شادیه. شادیای که توی سختترین لحظات اون گوشه و کنار پیداش میکنم. زرد برای من رنگ یه امید متزلزله. امیدی که همیشه سعی میکنم حتی شده لنگون لنگون پشت سر خودم بکشونمش؛ چون میدونم اگه رهاش کنم، برای همیشه از دستش میدم. زرد برای من رنگ عشق هم هست. عشقی که ازش مطمئن نیستی، عشقی که بهش شک داری و عشقی که نمیدونی تا چه حد واقعیه.
پس فکر میکنم قلب من زرده.
راستی قلب تو چه رنگیه؟